عشق کلیشه ای لئو؟
کوچک ترین فرزند یه خانواده اشرافی که تو یکی از ماجراجویی هاش پسر فقیری که تو کتابخونه کار میکنه رو میبینه و عاشقش میشه. اما اگه مردم بفهمن خیلی بد میشه. این یه رسواییه.
اینکه اگه داری ایگنورم میکنی و نکشتمت، دلیل بر این نیست که عاشق چشم و ابروت شدم. درواقع منِ لئو تا ناموس عاشقت شدم که دارم از همچین چیزی میگذرم. چشم و ابرو جای خود دارد.
یه لئو/مردادی: وقتاییکه دلم برات تنگ میشه؟ خیال میکنم اومدی به چیز خوردن افتادی و میخوای به هم برگردیم. ولی خب واقعیتش اینه که تو با اونی و منم توی دسشویی.