- ارسالیها
- 9,507
- پسندها
- 40,727
- امتیازها
- 96,873
- مدالها
- 41
- نویسنده موضوع
- مدیر
- #1
از اثاقک تاریک پا بیرون می گذاریم
در نور جاری صبح
تنه ی درختان مرده
در جاده افتاده
ما را دلتنگ می کند
با زنجیر اتصال ، غم یکسان داریم
و تازیانه در ردیف گام
وسوسه مان می کند .
باری سنگ بر زمین
و سنگدلان خود سلامتند
و ما سنگ می شکنیم
از نان حرام نیز نخواهیم گذشت
برده ایم و کالای کشتی
وقتی سنگ شکستیم
و آب در زمین نفوذ کرد
به راه می افتد
و ابهام تیره ی استخوان ما سوخته ست
خون غلیظ روی ستاره می میرد
و از درخت خشک ، برگ می افتد
و مرگ سپید روز
تولد سیاه شب است .
در نور جاری صبح
تنه ی درختان مرده
در جاده افتاده
ما را دلتنگ می کند
با زنجیر اتصال ، غم یکسان داریم
و تازیانه در ردیف گام
وسوسه مان می کند .
باری سنگ بر زمین
و سنگدلان خود سلامتند
و ما سنگ می شکنیم
از نان حرام نیز نخواهیم گذشت
برده ایم و کالای کشتی
وقتی سنگ شکستیم
و آب در زمین نفوذ کرد
به راه می افتد
و ابهام تیره ی استخوان ما سوخته ست
خون غلیظ روی ستاره می میرد
و از درخت خشک ، برگ می افتد
و مرگ سپید روز
تولد سیاه شب است .