متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

دفتر آزادنویسی دفتر آزادنویسی نجواهای شبانه | نیلوفر آبی کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع Mers~
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 21
  • بازدیدها 868
  • کاربران تگ شده هیچ

Mers~

پرسنل مدیریت
سرپرست تالار
سطح
35
 
ارسالی‌ها
2,692
پسندها
34,732
امتیازها
66,873
مدال‌ها
37
سن
18
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #1
IMG_20240512_224033_569.jpg
نجواهای شبانه | نیلوفر آبی
ᎴᏋᏝᏗᏒᏗᎷ Delaram*☆♡
عزیز بابت اشتراک محتوای دفترتان با کاربران یک‌رمان، متشکریم.
-
در این تاپیک فرد دیگری جز نویسنده، حق ارسال هیچ پستی را ندارد.
درصورت مشاهده موارد غیراخلاقی با کلیک بر گزینه "گزارش" با ما همکاری کنید.
درصورت تمایل به ایجاد دفترآزادنویسی، از این تاپیک اقدام نمایید.
-
" تیم مدیریت کتاب | انجمن یک رمان "
 
آخرین ویرایش
امضا : Mers~

ᎴᏋᏝᏗᏒᏗᎷ

کاربر حرفه‌ای
سطح
27
 
ارسالی‌ها
2,508
پسندها
19,665
امتیازها
48,373
مدال‌ها
33
  • #2
The night wispers of the lotus
ــــــ

غار آبی تنهایی من: مرداب نیلوفر آبی

شب در آسمان سورمه ای مرداب افکارم همچون ابرهای پراکنده بیقرار ودر حال حرکت...
دلدادگی ماه باستاره تصویری بود که در ذهنم قاب گرفته شد.
گیسوانم چون نسیمی شروع به وزیدن کرد، گاهی آرام و گاهی افشون میکرد وبی تابی.
پیشانیم همچون کوهی محکم و استوار و چشمانم مانند دو چشمه که ازدل کوه جوشیده با صدای آرام وریز وگاهی با برخورد به تیکه شیشه هایی شکسته شده باصدایی بلندتر...
به سمت فرازو نشیب کوه، گونه ها و چانه سرازیر شده وبا رسیدن به دو چاله گونه تبدیل به آبی داغ وسوزان می شود، بجای صدای بال زدن وآواز کبوتران ضربان قلبم بود که دیوانه وار وبی تاب به میله های زندان قفسه سینه می کوبید...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

ᎴᏋᏝᏗᏒᏗᎷ

کاربر حرفه‌ای
سطح
27
 
ارسالی‌ها
2,508
پسندها
19,665
امتیازها
48,373
مدال‌ها
33
  • #3
The child inside the lotus
کودک درون نیلوفر آبی
ـــــ

دلم تنگ شده برای دلتنگیهای کودکانه ام...
دلم تنگ شده برای بهانه های کودکانه ام که دلتنگیش برای موهای بلند وابریشمی سبز رنگ عروسکش بود که ریخته بود.
دلم تنگ شده برای دلتنگی کودکانه ام و بهانه ی گریه ام که تعمیر دوباره عروسکم بود.
بهانه هایی که خریدار داشت و درآغوش پر محبت مادر و پدروخواهر گرم ونوازش می شدم.
گوش دل به یاد گرفتن شعرها و حرفهایی میدادم که شیرین بود چون عسل و احساسات قلبم رو به بازی میگرفت دلنواز ودلنشین.
دستهایی که صورتم را قاب میگرفت شانه ای که با زمزمه های شاعرانه ی خواهرم تبدیل به چنگی میشد وتارهایش گیسوان مواج وبلند قهوه ایم بود. ملودی شبانه ای مینواخت ومن تمام تن گوش میشدم وچشم،...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش

ᎴᏋᏝᏗᏒᏗᎷ

کاربر حرفه‌ای
سطح
27
 
ارسالی‌ها
2,508
پسندها
19,665
امتیازها
48,373
مدال‌ها
33
  • #4
phoenix is sometimes born in a swam
ققنوس گاهی در یک باتلاق بدنیا می آید.


غصه ی آسمان دل من، آسمان دلم گرفته س ابرهای تیره و مچاله شده ی خاکستری همدیگر رو در آغوش کشیدند
چند روزیست که آسمان شهرم گرفته بود بارید غرش کرد و خود را در آغوش زمین رها کرد وآرام گرفت
وچه حس تلخ ولی آرام بخشی داره، عینهو قهوه ی تلخ، وقتی
دل طبیعت با دل تو هم نوایی میکنه وهمدردی...
گویی، با هر نسیمی که الان از پنجره ی اتاقم حس میکنم و نوازش دستهایش بر روی گونه های خیسم نجوا می کند:
دوباره میبینم که ره رسیده به تقاطع دو راهی
دوباره قصه ی غم های تو، حرفهایی که شنیدی و...
حرفهایی که داشتی بسی محکم وگرم وشیرین نگفتی و در دل
زمزمه کردی شعر مولانا...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش

ᎴᏋᏝᏗᏒᏗᎷ

کاربر حرفه‌ای
سطح
27
 
ارسالی‌ها
2,508
پسندها
19,665
امتیازها
48,373
مدال‌ها
33
  • #5
گاه باید روئید از پس آن باران
گاه باید خندید بر غمی بی‌‌ پایان
«سهراب سپهری»
1000041156.jpg1000041157.jpg
 

ᎴᏋᏝᏗᏒᏗᎷ

کاربر حرفه‌ای
سطح
27
 
ارسالی‌ها
2,508
پسندها
19,665
امتیازها
48,373
مدال‌ها
33
  • #6
Divinğ thoughts in the sea of the lotus pond
ــــ
غواصی افکار در دریای مرداب نیلوفر آبی
ــــ
1000041158.jpg


1000040312.jpgf8a6710e-8424-49d5-ab1d-ee7416e82f28-1_all_2811.jpg
 
آخرین ویرایش

ᎴᏋᏝᏗᏒᏗᎷ

کاربر حرفه‌ای
سطح
27
 
ارسالی‌ها
2,508
پسندها
19,665
امتیازها
48,373
مدال‌ها
33
  • #7
The most beautiful love
 ــــــ
زیباترین دلدادگی
ــــــ

1000041638.jpg1000034448.jpg
 
آخرین ویرایش

ᎴᏋᏝᏗᏒᏗᎷ

کاربر حرفه‌ای
سطح
27
 
ارسالی‌ها
2,508
پسندها
19,665
امتیازها
48,373
مدال‌ها
33
  • #8
Tell me, my friend, tellme
ـــــــــــــــــــ
بگو ای یار برایم تو بگو...



بگو ای یاربگو... برایم تو بگو...
شده از درد دلت، بگیرد نفست، حبس شود سینه در آغوش تنت، نیاری به لبت حتی آه...
شده از آه دلت، بسوزد جگرت در آغوش تنت...
نیاری به لبت حتی آه...
ای یار بگو... برایم تو بگو...
شده در نیمه شبی ، با صدای آرام نفست، بلرزد شانه هایت ازهجوم سرمای بدنت...
باز اما نیاری به لبت حتی آه...
بگو ای یار، برایم تو بگو...
شده قاب بگیری صورتت را در میان دستهای سرد وخیس شده از اشکهای سوزان وطپشهای دلت...
نیاری به لبت حتی آه...
بگو ای یار برایم تو بگو...
شده دلتنگ شوی و گام برداری با امید واشتیاق برای دیدنش... ناگهان یاد بیاری که دگر...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

ᎴᏋᏝᏗᏒᏗᎷ

کاربر حرفه‌ای
سطح
27
 
ارسالی‌ها
2,508
پسندها
19,665
امتیازها
48,373
مدال‌ها
33
  • #9
Love of words
ــــــ
دلبستگی واژه ها
ــــــ

بگذار ابرها بامن حرف بزنند...
کوه ها صدایم را بادرد به خودم برگردانند...
مدتهاست نوشته هایم زیر باران جا مانده اند...
شاید جوهرشان کمرنگ شده اند وخوانا نیست برای هر غریبه ای...
اما چرا باید از ریختن اشکهایم اشک بریزم؟
وقتی شاهد درآغوش گرفتن کلماتم هستم، عشقبازی کلمات هم زیباست
حتی اگر تنها بیننده ی آن چشمهای خودم باشند.
حس «م» مالکیت، واژه هایم دست نیافتنی ست چرا که فقط متعلق به من است ودیگر هیچ.

1000041880.jpg
 
آخرین ویرایش

ᎴᏋᏝᏗᏒᏗᎷ

کاربر حرفه‌ای
سطح
27
 
ارسالی‌ها
2,508
پسندها
19,665
امتیازها
48,373
مدال‌ها
33
  • #10
In me you grow a tlower
ــــــ
درمن گلی می روید...
ــــ

بهار می رسد شاخه به شاخه، نه بخاطر من، نه بخاطر تو...
درمن گلی روییده است، شاید وقتی که به تو فکر می کرده ام...
بهتراز بهار زمستانی است که درآن جوانه ای در دل خاک تلاش میکند برای متولد شدن...
ودلنشین تر از آن اردیبهشت ماه، که درآن باغ آرزوها به ثمر نشسته...
چکاوک ها برای عروس فصل بهار آواز می خوانند...
و او با رقص خود،عطر شکوفه های رنگارنگ لباسش را تقدیم قدمهای یار میکند.

1000041879.jpg
 

موضوعات مشابه

عقب
بالا