نویسندگان، مهندسان روح بشریت هستند.

دفتر آزادنویسی دفتر آزادنویسی سایه‌ی نمناک | نیکو کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع Mers~
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 29
  • بازدیدها 942
  • کاربران تگ شده هیچ

HOOYAR

ویراستار آزمایشی
سطح
9
 
ارسالی‌ها
238
پسندها
2,111
امتیازها
11,713
مدال‌ها
8
  • #21
ملامت بار نگاهم میکرد
چشمان درون آیینه فریاد میکشید
همچو گذشته سکوت پیشه کردم
گاه عواطفی از جنس اتمام هرچیزی مرا می بلعد
به تازگی متوجه شدم من در مقابل هر رویدادی سر خم کرده‌ام
چه درونی و چه بیرونی
دیری نپایید که آیینه ی بی هویت راست‌پیشه شکست
تکه هایش بر جسم و روحم نشست
که را میخواستم فریب بدهم؟
تصویر شکست و نابود شد
اما من چه؟
دلیل تصویر چه؟
پس به پایان رسانیدم حتی دلیل تصویر را
لاله های سرخ فام بنشسته بر پوست برف‌منظر
این آخرین انعکاس تکه های آیینه از دلیل تصویر خواهد بود​
 
آخرین ویرایش
امضا : HOOYAR

HOOYAR

ویراستار آزمایشی
سطح
9
 
ارسالی‌ها
238
پسندها
2,111
امتیازها
11,713
مدال‌ها
8
  • #22
کشیده ای کنج دل های سنگی
فرازی از کتابی نادم
شب های مس*تی به زشتی امید
و اما...
کار دل بود انگار
که من بیشتر از دیروز هویدا می‌گشتم
ویولون نوازی که با گیسوی یار آهنگ انتقام مینوازد
دنیا دگر زیبا که نه اصلا دنیا نیست
همه خویشتن را عاشق می پندارند و مع*شوق را می کشند
عدالت دست بسته و جرم حکومت می‌کند
روزگار دیگر کاری با این شهر ندارد
چون خود ما هستیم برای ضربه زدن...​
 
آخرین ویرایش
امضا : HOOYAR

HOOYAR

ویراستار آزمایشی
سطح
9
 
ارسالی‌ها
238
پسندها
2,111
امتیازها
11,713
مدال‌ها
8
  • #23
تاریک‌تر از قبل، بر شانه‌های غم
خاک سرد یک طمع، بر چوبه‌ی دار بی‌منت
آزادی رخشی بی‌قدرت، بر کرانه‌های دشت‌های هوس
ناله‌های سگی اسود، بر قبرهای پوشالی شب
و آری
این است همان دنیایی که می‌پرستد حرص را از بهر غنیمت
و نداند که چه شد و چه شود، بعد از تله خاکی که خواهد ریخت بر روی سر
و من باز در این داستان، راوی‌ام
منفورتر و مرموزتر و منحوس‌تر از بهر گفتن حق شرّ​
 
امضا : HOOYAR

HOOYAR

ویراستار آزمایشی
سطح
9
 
ارسالی‌ها
238
پسندها
2,111
امتیازها
11,713
مدال‌ها
8
  • #24
که گفته درد من تویی که بیایی و مرهم بشوی
که گفته اشک من تویی که بیایی و شانه بشوی
که گفته غم من تویی که بیایی و آغوش بشوی
که گفته زخم من تویی که بیایی و درمان بشوی
تو هیچ نیستی و من از این هیچ بودن به رنج آمده‌ام
تو نه تویی و نه من و من از این ما نبودن به رنج آمده‌ام
تو تن نیستی و من روحم و از این بی کالبد بودن به رنج آمده‌ام
آری
من از نیمه بودن خویش به رنج آمده‌ام
 
آخرین ویرایش
امضا : HOOYAR

HOOYAR

ویراستار آزمایشی
سطح
9
 
ارسالی‌ها
238
پسندها
2,111
امتیازها
11,713
مدال‌ها
8
  • #25
وای بر این ایمان ما
ایمان به زخم و نور
ایمان به مرگ و طرد
ایمان به دنیا و امید
ایمان به خورشید و ماه و زمین
ایمان به زمان و دار
و ایمان به حق و باطل
امان از ایمان
که روزی انسان ساختش از برای بشریت و ایمان بشریت را کشت
 
امضا : HOOYAR

HOOYAR

ویراستار آزمایشی
سطح
9
 
ارسالی‌ها
238
پسندها
2,111
امتیازها
11,713
مدال‌ها
8
  • #26
قابل‌دار نیست این تکه‌‌های رنجور قلب بی‌رمق
این قلب‌های سنگی همه را بت‌پرست کرده
چه بی‌لیاقت بودیم بهر اندیشه‌ها و عواطف بی‌منت
تصور که بر این بود که روزی این‌طور نشتر یک عشق به جان و دل آدمی رسوخ خواهد کرد
همه چیز در ثانیه‌‌ای فرو می‌پاشد، تو که جای خود داری ای وجدان نگون‌بخت

باز هم توهمات ذهن بیمار من
 
امضا : HOOYAR

HOOYAR

ویراستار آزمایشی
سطح
9
 
ارسالی‌ها
238
پسندها
2,111
امتیازها
11,713
مدال‌ها
8
  • #27
بر دل این غروب خطی از جنس شکستگی نشسته
ترک‌ترک‌های بی‌گمان بر دل خورشید
ای داد از این عصر که نشان از فردا می‌دهد
چه فرش قرمزی‌ست از برای فردایی که هیچ‌گاه رحمی نداشت
بر خاک سرد و نمناک این قبرستان باران بارید و مردگان را نشست
چرا که سنگ مقبره دل خوشی از باران نداشت
آخر بر همه چیز سرپوش می‌گذارند
حتی به روی دنیا
چقدر عمیق بودیم بهر ماندگاری حال آنکه دنیای‌مان فانی‌ست
 
آخرین ویرایش
امضا : HOOYAR

HOOYAR

ویراستار آزمایشی
سطح
9
 
ارسالی‌ها
238
پسندها
2,111
امتیازها
11,713
مدال‌ها
8
  • #28
بر تمنای دل من دیگر دست نکش
من از افسانه‌ها شنیده‌‌ام که حقیقت جایی میان مردمان ندارد
از همه چیز می‌توانی دست بکشی و من می‌گویم که این نهایت توهم است
انسان نیز بزرگترین متوهم میان مخلوقات
 
آخرین ویرایش
امضا : HOOYAR

HOOYAR

ویراستار آزمایشی
سطح
9
 
ارسالی‌ها
238
پسندها
2,111
امتیازها
11,713
مدال‌ها
8
  • #29
شنیده‌اید؟ تا به حال صدای یک مرگ را شنیده‌اید؟ آری؟
سندی بر توهم‌های این مردمان سست عنصر و کوته‌اندیش
دست و پای بسته و بدنظر
همه‌‌ی ما بوی ننگ و توهم و تصور‌های پوچ می‌دهیم و خالی هستیم که طبل‌مان صدایش بلند است
روزی خواهد رسید که فریاد هر حقیقت به زیر خاک خواهد خوابید
و روزی باز می‌رسد که آن حقیقت‌‌ها ثمر خواهند داد
و من باز هم می‌گویم روزی خواهد رسید که این ثمره‌ها سوزانده خواهد شد
میان متوهمین که حقیقت جایی ندارد، هرچند که بسیار ساعی باشد
 
آخرین ویرایش
امضا : HOOYAR

HOOYAR

ویراستار آزمایشی
سطح
9
 
ارسالی‌ها
238
پسندها
2,111
امتیازها
11,713
مدال‌ها
8
  • #30
در تبسم افکار ما فقط یک نغمه بنشسته که هر روز چنگ به دست می‌گیرد و موسیقی شرم را می‌نوازد
من هرگز دلم بر رفتن نبود ولی جاده‌ها قدرتمند هستند
همه چیز در ثانیه‌ای رنگ جبر به خود می‌گیرد و این درختان ما را در انتقام خویش می‌‌بلعند
و شاید که
شاید ک همه ‌ی ما طعمه‌های جاده‌ایم از برای شکاری که هیچکس از آن خبر ندارد
ما در جبر قدم برداشتن یاد نگرفتیم که چطور راه برویم یا بدویم
همیشه شکست بودیم و اعتراض و نفرین و التماس
اما هرگز گمان نکردیم که صدای‌مان را پایین بیاوریم می‌توانیم به صدای مقصد گوش بدهیم
 
امضا : HOOYAR

موضوعات مشابه

عقب
بالا