پرونده پرونده | لوییز پورتن

  • نویسنده موضوع Amin
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 33
  • بازدیدها 152
  • کاربران تگ شده هیچ

Amin

مدیر ارشد
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
تاریخ ثبت‌نام
6/1/22
ارسالی‌ها
12,413
پسندها
45,983
امتیازها
96,903
مدال‌ها
146
سطح
40
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیرکل
  • #11
یادتونه گفتم عکاس های اون مجموعه خاکبرسر و منحرف بودن؟
باید بگم که لوییز از اون ها منحرف تره چون تقریبا به همه شون پیام می‌داد و می‌گفت « حاضره برای دریافت موقعیت های بیشتر خدماتی ارائه بده »
همچنین به یک عکاس دیگه گفته بود « اگه 300 پوند بیشتر بهم پول بدی، می‌تونی هرکاری که دوست داری باهام انجام بدی. »
و در آخر به یکی دیگه گفته بود « اگه پای پول وسط باشه من هر نوع عکسی رو می‌گیرم ولی اگه پای پول بیشتری وسط باشه، که چه بهتر... . »
لوییز تا مدتی این کار مدلینگ و با اعمال شاقه رو انجام می‌داد تا اینکه یک اتفاق خیلی مهم و برنامه ریزی نشده توی زندگی این زن رخ داد؛
بله، لوییز مادر شد.
در سال 2014 زمانی که لوییز فقط 18 سالش بود فارغ میشه و دختری به دنیا میاره به نام لکسی؛
شاید فکر...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Amin

Amin

مدیر ارشد
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
تاریخ ثبت‌نام
6/1/22
ارسالی‌ها
12,413
پسندها
45,983
امتیازها
96,903
مدال‌ها
146
سطح
40
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیرکل
  • #12
از طرف دیگه، لوییز درگیر یک سری دراما با پدر بیولوژیکی لکسی هم بود، مردی به نام کریس دریپر؛
این دونفر یک راب*طه هی کات و هی بک داشتن با هم، زیاد متعهد نبودن و میشه گفت هروقت حوصله شون سر می‌رفت می‌پریدن رو همدیگه.
و دقیقا از لحظه ای که لکسی به دنیا اومد، به هیچ عنوان اجازه نمی‌داد اون ها همدیگه رو ببینن، خیلی کم پیش می‌اومد که این اجازه رو بده مگه اینکه پولی نیاز داشت و می‌دونست از طریق کریس می‌تونه بدستش بیاره؛
و در همین تایم طبق معمول یک درگیری شدید هم با خانواده اش داشت؛ کارش چیه، چقدر از این راه پول درمیاره، چقدر بهش خوش می‌گذره پست می‌کرد.
 
آخرین ویرایش
امضا : Amin

Amin

مدیر ارشد
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
تاریخ ثبت‌نام
6/1/22
ارسالی‌ها
12,413
پسندها
45,983
امتیازها
96,903
مدال‌ها
146
سطح
40
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیرکل
  • #13
نگرانی این خانواده بیشتر از لوییز در مورد لکسی بود و دائما ازش می‌خواستن که رفتارش رو تموم کنه و دخترش رو اولویت قرار بده؛
و لوییز بی نهایت از این وضع که اون ها توی زندگی و کارش دخالت می‌کردن عصبی و ناراحت بود.
در نهایت این درگیری های خانوادگی جایی به اوج خودش رسید که مادربزرگ لوییز یعنی همون زنی که سعی می‌کرد براش مثل یک مادر باشه از دنیا رفت؛
خانواده با لوییز تماس گرفتن و ازش خواستن بیاد اونجا چون مادربزرگ بشدت مریض بود و داشت روز های آخرش رو می‌گذروند و این زن چکار بکنه خوبه؟
گفت نمیام، سرم شلوغه خداحافظ!
و حتی در مراسم تشییع این پیرزن هم شرکت نکرد و اصلا به قبرش هم سر نزد، اینجاست که دیگه خانواده لوییز ارتباطشون رو باهاش به طور کامل قطع می‌کنن و...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Amin

Amin

مدیر ارشد
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
تاریخ ثبت‌نام
6/1/22
ارسالی‌ها
12,413
پسندها
45,983
امتیازها
96,903
مدال‌ها
146
سطح
40
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیرکل
  • #14
زمان می‌گذره و لوییز به 20 سالگی می‌رسه و یک دختر دیگه به دنیا میاره به اسم اسکارلت؛
و نکته جالب اینه که پدر این یکی هم، همون کریس بدبخته.
از همون ابتدا، لوییز همون رفتار قبل رو پیش گرفت و اینجوری بود که نمی‌خوام با بچه هام حرف بزنی و اون ها رو ببینی، دوست ندارم باهات ارتباط داشته باشن و اینبار انقدر سر این موضوع جدی بود که یک فامیلی دیگه روی اسکارلت گذاشت؛
بعد از این کار هم بچه هاش رو برمی‌داره و می‌ره یک شهر دیگه در فاصله یک ساعته بیرمنگام به نام راگبی، تا دست کریس و باقی اعضای خانواده ای که باهاش کات کردن بهشون نرسه.
دلیلش هم این بود که از دخالت و قضاوت های اون ها خسته شده و می‌خواد یک شروع تازه داشته باشه؛
و در این محل جدید، به یک مادر کاملا نمونه تبدیل می‌شه که چیز رو...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Amin

Amin

مدیر ارشد
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
تاریخ ثبت‌نام
6/1/22
ارسالی‌ها
12,413
پسندها
45,983
امتیازها
96,903
مدال‌ها
146
سطح
40
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیرکل
  • #15
*متن حذف شده*
شاید بپرسین که بچه ها چی؟
باید بهتون بگم که بچه ها رو یا پیش تنها عضو خانواده که هنوز باهاش حرف می‌زد یعنی خواهرش می‌گذاشت یا همسایه هایی که باهاشون دوست شده بود یا صاحبخونه اش و اگه هیچکس نبود، همینجوری بچه ها رو خونه ول می‌کرد، لباس ملوانی/خلبانی می‌پوشید و می‌زد بیرون.
و می‌خوام یادآوری کنم که در اون زمان لکسی حدودا دو سال و نیم و اسکارلت عملا یک نوزاد تازه متولد شده بوده!

هرچقدر که زمان جلوتر می‌ره، لوییز بیشتر احساس می‌کنه که نمی‌تونه از بچه ها مراقب کنه و اون ها باری روی دوشش هستن،
از همین رو خشم و ناراحتی خودش رو با آزار کلامی و جسمی رسوندن به بچه هاش خالی می‌کرد.
 
آخرین ویرایش
امضا : Amin

Amin

مدیر ارشد
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
تاریخ ثبت‌نام
6/1/22
ارسالی‌ها
12,413
پسندها
45,983
امتیازها
96,903
مدال‌ها
146
سطح
40
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیرکل
  • #16
به محض اینکه بچه ها گریه می‌کردن بشدت عصبی می‌شد و فریاد می‌زد، مدام بهشون فحش می‌داد و می‌گفت « یا ساکت می‌شین یا اون وقت یک مشت توی صورتتون می‌کوبم تا دلیل موجهی برای گریه کردن داشته باشین. »؛
اگه گریه می‌کردن، بازوی اون ها رو می‌گرفت و روی زمین می‌کشید و پرتشون می‌کرد یک گوشه خونه، بهشون سیلی یا مشت می‌زد و عملا تمام حرصش از دنیا رو سر اون ها خالی می‌کرد.

همسایه ها، اعضای خانواده و عملا هرکسی که باهاش در ارتباط بود این رفتار لوییز رو دیده یا خبرش به گوشش رسیده بود و همگی بارها به موسسه خدمات اجتماعی اون رو گزارش کرده بودن،
اما هیچی به هیچی، هیچکس برای بررسی و نجات دادن این دوتا بچه قدم از قدم برنداشته بود.
یک سال دیگه می‌گذره و همچنان لوییز بچه ها رو اینور اونور ول می‌کنه...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Amin

Amin

مدیر ارشد
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
تاریخ ثبت‌نام
6/1/22
ارسالی‌ها
12,413
پسندها
45,983
امتیازها
96,903
مدال‌ها
146
سطح
40
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیرکل
  • #17
لوییز توی یک آپارتمان خیلی کوچیک تک اتاقه زندگی می‌کرد و میشه گفت عملا جلوی چشم بچه هاش بوده؛
هیچکدوم از مرد ها هم براشون مهم نبودن،‌ کارشون رو انجام می‌دادن و اگه کسی مثلا می‌خواست خیلی براش مهم باشه می‌پرسید موردی نداره جلوی بچه ها و خب لوییز می‌گفت نه بابا :|.
یا فرضا اون مردها می‌اومدن دم در خونه اش، لوییز بچه ها رو ول می‌کرد و می‌رفت پایین تا با اون مرد توی ماشینش بره یا کلا نمی‌اومد خونه؛
ازش هم که می‌پرسیدن چرا بچه هات رو تنها گذاشتی می‌گفت « اون ها تا هفت صبح خوابن و‌ من هم در رو پشت سر خودم قفل کردم، پس خطری نداره. »
این واقعا خطرناک بوده بچه ها، خیلی ها می‌تونستن از این بچه ها بدترین سواستفاده ها رو بکنن و چون لوییز مادر نمونه ای بود امکان داشت...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Amin

Amin

مدیر ارشد
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
تاریخ ثبت‌نام
6/1/22
ارسالی‌ها
12,413
پسندها
45,983
امتیازها
96,903
مدال‌ها
146
سطح
40
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیرکل
  • #18
درسته خانواده لوییز باهاش قطع ارتباط کرده بودن اما همگی بشدت نگران بچه ها بودن و کارن پشت سر هم به لوییز پیام می‌داد که این کار خطرناکه، بچه ها رو تنها ول نکن، رفتارت رو درست کن؛
لوییز هم جواب می‌داد که فقط یکبار بود، خطری تهدیدشون نکرده و حتی یکبار به شوخی گفت « می‌خوام بهشون قرص خواب بدم تا بخوابن و شیطونی نکنن تا برگردم. »
اما خیلی شوخی بنظر نمیاد نه؟ بعید نیست که اینکار رو واقعا انجام داده باشه...

داریم می‌خونیم که چقدر این بچه ها برای لوییز اذیت کننده بودن و عملا داشتن جلوش رو می‌گرفتن که بره بیرون و کار کنه ( مثلا اگه بچه ها نبودن 24/7 رو کار بود. )؛
به همین علت هم کم کم ماجرا غم‌انگیز و غم‌انگیزتر میشه.
 
امضا : Amin

Amin

مدیر ارشد
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
تاریخ ثبت‌نام
6/1/22
ارسالی‌ها
12,413
پسندها
45,983
امتیازها
96,903
مدال‌ها
146
سطح
40
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیرکل
  • #19
حالا اوایل سال 2018 هست و لوییز فقط 21 سال سن داره، ساعت های بعد از سال نو هست و این زن داره همینجوری اپ و سایت ها رو بالا و پایین می‌کنه تا یک مشتری جدید پیدا کنه،
می‌رسیم به دوم ژانویه، زمانی که یک اتفاق بسیار مهم قراره رخ بده.

لوییز یک پیام به کارن می‌ده و متن جوری بوده که انگار لوییز بی نهایت نگرانه دختر سه ساله اش لکسی‌ه، چرا؟
چون انگار لکسی دچار تشنج و قطع تنفس شده، یهویی و بدون هیچ دلیلی یک بچه کاملا سالم دچار تشنج می‌شه... عجیبه نه؟
کارن سریعا جواب میده و از لوییز می‌خواد هرچه زودتر با آمبولانس تماس بگیره و معطل نکنه؛
لوییز اما هی رد می‌کنه این پیشنهاد رو و میگه « مطمئنم می‌گذرونتش، مطمئنم همه چی اوکی میشه. »
اما کارن همینجوری پافشاری می‌کنه و لوییز برای اینکه حالا...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Amin

Amin

مدیر ارشد
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
تاریخ ثبت‌نام
6/1/22
ارسالی‌ها
12,413
پسندها
45,983
امتیازها
96,903
مدال‌ها
146
سطح
40
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیرکل
  • #20
لوییز تماس می‌گیره و می‌گه ما داشتیم تلویزیون می‌دیدیم و دختر سه ساله ام یهویی تنفسش قطع می‌شه و تا چند دقیقه تنفس برنمی‌گرده؛
از اونجایی که اپراتور خیلی نگران شده و می‌دونه که این یک مورد اورژانسی هست ترتیبی می‌ده تا آمبولانس فورا فرستاده بشه، اما لوییز رد می‌کنه و میگه چند ساعت دیگه پدرم میاد و من با همون می‌رم بیمارستان، لازم نیست آمبولانس رو درگیر کنین.

سرانجام لوییز می‌ره به بیمارستان، معلوم هم نیست که کی بردتش چون با پدرش که دیگه ارتباطی نداشته،
بچه رو می‌سپاره به کادر درمان و خودش یک گوشه می‌شینه و مشغول بالا و پایین کردن اپ های دوستیابی میشه، پیام و عکس برای این و اون می‌فرسته و حتی همون موقع با یک مرد قرار می‌ذاره و ذکر می‌کنه که اول پول...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Amin
عقب
بالا