مطالب جالب مطالب جالب | قطعه‌های کتاب

[eva~]

ما تمام فرصت‌های گفت‌و‌گو را
از دست داده‌ایم.

-صفحه ۴۲-

 

[eva~]

ما را دوست بدارید
اما
از ما راه چاره‌ای نجویید.

-صفحه ۴۲-

 

[eva~]

هوایی از این دست
یحتمل
خبر از آمدن تو دارد.

-صفحه ۴۴-

 

[eva~]

چه سال‌ها که در انتظار تو بودم
ای طولانی‌ترین روز عمر!

-صفحه ۴۵-

 

[eva~]

من در آخرین روز عمرم به‌دنیا آمدم.

-صفحه ۴۶-

 

[eva~]

این جدی‌ترین شکل مردن است
تو را جست‌وجو کردن تو را یافتن
و در ساعت اداری
در میان برگه‌های مرخصی
انگشت‌های کشیده‌ی تو را نوشتن.

-صفحه ۴۶-

 

[eva~]

شتاب داشتی
درک می‌کنم
اما درک نمی‌کنم.

-صفحه ۴۷-

 

[eva~]

سنگینی می‌کنند
پلک‌هایم بر شانه‌های این دو چشم نحیف.

-صفحه ۴۹-

 

[Altinay*]

میلیون‌ها نفر در آرزوی جاودانگی هستند؛ در حالی‌که نمی‌دانند با عصرِ بارانیِ روز تعطیل خود چه کنند.

 

[eva~]

مرا به‌هم می‌ریزد این‌همه چشم
که در چشم‌های توست
عجزم را از پیراهنم بیرون می‌کشد
این‌همه دست
که در آستین داری.

-صفحه ۵۱-