- تاریخ ثبتنام
- 21/8/18
- ارسالیها
- 1,365
- پسندها
- 57,627
- امتیازها
- 60,572
- مدالها
- 29
سطح
39
- نویسنده موضوع
- مدیر
- #1
سلام حالتون چطوره؟
کنکور برای همه ما مرحله ترسناکی از زندگیمون بوده و احتمالا به بدترین شکل ممکن روزامون رو درگیر خودش کرده، یه سری از ما این مرحله رو گذروندیم و الان فقط خاطره هاش برامون مونده
اما مهمترین روز از اون روزا قطعا روزی بوده که سرجلسه رفتیم به امید اینکه این مرحله رو پشت سر بزاریم پس بیاین از روز رهایی تعریف کنید
برای شما چطور گذشت؟
مثلا خود من که سر جلسه کولر هم روشن نکردن و وقتی دیگه داشتیم از گرما تلف میشدیم به مراقب اعتراض کردیم اونم سنگ تموم گذاشت و گفت:«آب معدنی هاتون خنکه یکم بزنین به گوشاتون تا آخر جلسه خنک نگهتون میداره، کولر طبیعی!»
منتظر خاطره های جذابتونم
البته از قدیم گفتن خاطره های اون بالا بالاییا جذاب تره:sarcastic...

کنکور برای همه ما مرحله ترسناکی از زندگیمون بوده و احتمالا به بدترین شکل ممکن روزامون رو درگیر خودش کرده، یه سری از ما این مرحله رو گذروندیم و الان فقط خاطره هاش برامون مونده
اما مهمترین روز از اون روزا قطعا روزی بوده که سرجلسه رفتیم به امید اینکه این مرحله رو پشت سر بزاریم پس بیاین از روز رهایی تعریف کنید
برای شما چطور گذشت؟
مثلا خود من که سر جلسه کولر هم روشن نکردن و وقتی دیگه داشتیم از گرما تلف میشدیم به مراقب اعتراض کردیم اونم سنگ تموم گذاشت و گفت:«آب معدنی هاتون خنکه یکم بزنین به گوشاتون تا آخر جلسه خنک نگهتون میداره، کولر طبیعی!»

منتظر خاطره های جذابتونم

البته از قدیم گفتن خاطره های اون بالا بالاییا جذاب تره:sarcastic...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
) به خاطر تا دیر وقت بیرون بودن دعوای شدیدی کرد و صبح برادرم از ترس پدرم که نفهمه کنکور داشته و بیشتر دعواش کنه در تاریکی برای رفتن حاضر میشه و در همان تاریکی هرچی میگرده پاکن پیدا نمیکنه و فقط دستش به یه مداد میرسه برمیداره میذاره توی جیب و میره سرجلسه و وقتی به جلسه میرسه و دست میکنه از جیبش مداد دربیاره میبینه مداد بنفش با خودش برده و خلاصه مجبور میشه از این و اون مداد و پاکن برای امتحان قرض بگیره