نویسندگان، مهندسان روح بشریت هستند.

متفرقه روز کنکورت چطور بود؟!

  • نویسنده موضوع Aina_Z7
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 6
  • بازدیدها 133
  • کاربران تگ شده هیچ

Aina_Z7

پرسنل مدیریت
سرپرست تالار
سطح
39
 
ارسالی‌ها
1,325
پسندها
57,784
امتیازها
60,572
مدال‌ها
28
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #1
سلام حالتون چطوره؟:big-grin:

کنکور برای همه ما مرحله ترسناکی از زندگیمون بوده و احتمالا به بدترین شکل ممکن روزامون رو درگیر خودش کرده، یه سری از ما این مرحله رو گذروندیم و الان فقط خاطره هاش برامون مونده
اما مهمترین روز از اون روزا قطعا روزی بوده که سرجلسه رفتیم به امید اینکه این مرحله رو پشت سر بزاریم پس بیاین از روز رهایی تعریف کنید
برای شما چطور گذشت؟

مثلا خود من که سر جلسه کولر هم روشن نکردن و وقتی دیگه داشتیم از گرما تلف میشدیم به مراقب اعتراض کردیم اونم سنگ تموم گذاشت و گفت:«آب معدنی هاتون خنکه یکم بزنین به گوشاتون تا آخر جلسه خنک نگهتون میداره، کولر طبیعی!»:coolym:

منتظر خاطره های جذابتونم:russian-ru:
البته از قدیم گفتن خاطره های اون بالا بالاییا جذاب تره:sarcastic...​
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

دردانه. ع

کاربر فعال
سطح
13
 
ارسالی‌ها
1,072
پسندها
7,825
امتیازها
23,673
مدال‌ها
16
  • #2
من کنکورم اتفاق خاصی نیفتاد این خاطره یکی. از دوستانم هست که میگفت:
روز قبل از کنکور پدر و مادرش به مسافرت میرن و اون و دختر عموش تو خونه میمونن و تا دیروقت مشغول صحبت میشن در نتیجه صبح دیر از خواب بیدار میشه و باعجله آماده میشه و اژانس میگیره تا فقط برسه به جلسه جلوی حوزه امتحانی متوجه میشه کیف پول همراه نداره و مجبور میشه به راننده بگه
«ببخشید من پولم جامونده شما ظهر هم بیایید دنبالم وقتی برگشتیم خونه بهتون کرایه بدم»

خلاصه اون روز راننده شخصی برای رفت و برگشت پیدا میکنه
 
امضا : دردانه. ع

دردانه. ع

کاربر فعال
سطح
13
 
ارسالی‌ها
1,072
پسندها
7,825
امتیازها
23,673
مدال‌ها
16
  • #3
برای پر بار شدن تاپیکت یه خاطره کنکوری دیگه هم برات میفرستم مربوط به ۲۲سال پیش و کنکور برادرم.

برادرم پسر بازیگوشی بود و کلا اهل درس نبود و کسی خبر نداشت کی کنکور داره شب کنکور تا دیر وقت رفت فوتبال و وقتی برگشت پدرم که خبر نداشت فردا کنکور داره(خیلی خانواده مطلعی بودیم میدونم:957:) به خاطر تا دیر وقت بیرون بودن دعوای شدیدی کرد و صبح برادرم از ترس پدرم که نفهمه کنکور داشته و بیشتر دعواش کنه در تاریکی برای رفتن حاضر میشه و در همان تاریکی هرچی میگرده پاکن پیدا نمیکنه و فقط دستش به یه مداد میرسه برمیداره میذاره توی جیب و میره سرجلسه و وقتی به جلسه میرسه و دست میکنه از جیبش مداد دربیاره میبینه مداد بنفش با خودش برده و خلاصه مجبور میشه از این و اون مداد و پاکن برای امتحان قرض بگیره
 
امضا : دردانه. ع

امین؛

پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
سطح
51
 
ارسالی‌ها
13,563
پسندها
48,601
امتیازها
96,908
مدال‌ها
155
  • مدیرکل
  • #4
سلام حالتون چطوره؟:big-grin:

کنکور برای همه ما مرحله ترسناکی از زندگیمون بوده و احتمالا به بدترین شکل ممکن روزامون رو درگیر خودش کرده، یه سری از ما این مرحله رو گذروندیم و الان فقط خاطره هاش برامون مونده
اما مهمترین روز از اون روزا قطعا روزی بوده که سرجلسه رفتیم به امید اینکه این مرحله رو پشت سر بزاریم پس بیاین از روز رهایی تعریف کنید
برای شما چطور گذشت؟

مثلا خود من که سر جلسه کولر هم روشن نکردن و وقتی دیگه داشتیم از گرما تلف میشدیم به مراقب اعتراض کردیم اونم سنگ تموم گذاشت و گفت:«آب معدنی هاتون خنکه یکم بزنین به گوشاتون تا آخر جلسه خنک نگهتون میداره، کولر طبیعی!»:coolym:

منتظر خاطره های جذابتونم:russian-ru:
البته از قدیم گفتن...​
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : امین؛

لیلا؛

کاربر فعال بخش
سطح
13
 
ارسالی‌ها
1,172
پسندها
3,451
امتیازها
19,173
مدال‌ها
14
  • #5
سلام حالتون چطوره؟:big-grin:

کنکور برای همه ما مرحله ترسناکی از زندگیمون بوده و احتمالا به بدترین شکل ممکن روزامون رو درگیر خودش کرده، یه سری از ما این مرحله رو گذروندیم و الان فقط خاطره هاش برامون مونده
اما مهمترین روز از اون روزا قطعا روزی بوده که سرجلسه رفتیم به امید اینکه این مرحله رو پشت سر بزاریم پس بیاین از روز رهایی تعریف کنید
برای شما چطور گذشت؟

مثلا خود من که سر جلسه کولر هم روشن نکردن و وقتی دیگه داشتیم از گرما تلف میشدیم به مراقب اعتراض کردیم اونم سنگ تموم گذاشت و گفت:«آب معدنی هاتون خنکه یکم بزنین به گوشاتون تا آخر جلسه خنک نگهتون میداره، کولر طبیعی!»:coolym:

منتظر خاطره های جذابتونم:russian-ru:
البته از قدیم گفتن...​
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : لیلا؛

Fateme Amade

پرسنل مدیریت
سرپرست تالار
سطح
16
 
ارسالی‌ها
2,494
پسندها
7,262
امتیازها
28,973
مدال‌ها
26
  • مدیر
  • #6
من سال اولی که رفتم کنکور دادم جام رو درست جلوی کولر گذاشته بودن و به شدت یخ زدم، حتی تشنم شد و جرعت نمی‌کردم از آب معدنی که اونم خیلی سرد و یخی بود بخورم:smiling-face-with-tear:
و وقتی از سر جلسه اومدم بیرون فقط دلم میخواست گرمای تیرماه رو بغل کنم:grinning-face-with-sweat:
 
امضا : Fateme Amade

NASTrr

پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
سطح
42
 
ارسالی‌ها
7,898
پسندها
55,462
امتیازها
96,873
مدال‌ها
56
  • مدیرکل
  • #7
به نام خدا
کنکور اولم مراقب خمیازه می‌کشید، کنار دستیم دوسال همکلاسیم بود و از اولش خوابید منم دفترچه اول تموم کردم خوابیدم تا دفترچه دوم
دومم فرهنگیان رو شانسی زدم باز خوابیدم
(اون مابقی رو خوب زدم اکثر چیزایی زدم یا احتمال دادم درست باشن و نزدم درست بودن)

راستش توی فنون خیلی از سوالایی احتمال می‌دادم درست باشن و نزدم درست بودن فقط چون توی قلمچی همیشه اشتباه میزدم نزدمشون... ازطرفی قرابت معنایی همیشه درست می‌زدم ولی رو کنکور اشتباه دراومدن همه:melting-face:
حتی یک‌درصد روی قلمچی برای کنکور حساب نکنید...
 
امضا : NASTrr

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا