- ارسالیها
- 85
- پسندها
- 346
- امتیازها
- 1,778
- مدالها
- 4
- نویسنده موضوع
- #71
همونطور که داشتم کمربند ایمنی رو باز میکردم، صداش کردم:
- کارن؟
با اینکه تمام توجهاش به نحوهی پارک کردن ماشین بود، ولی با حوصله جواب داد:
- بله؟
- چقدر خوبه که همیشه هستی. تو حالِ خوب و بدم هستی، وقتی یه گَندی میزنم هستی، مریض که میشم هستی، کلاً خوشحالم از اینکه رفیقی مثل تو دارم.
نیشش باز شد:
- چی شد؟ تا همین دو دقیقه پیش که میگفتی تو دنبال فرصتی یه بلایی سرم بیاری؟
در جوابش فقط لبخند زدم و بعد درِ ماشین رو باز کردم؛ اما همین که خواستم پیاده بشم، لحظهای تعادلم رو از دست دادم و با مُخ زمین خوردم!
صدای خندهی سه پسرِ نوجوون از روبرو به گوش رسید. کارن به سرعت پیاده شد و خودش رو بهم رسوند؛ بازوم رو گرفت و بلندم کرد و بعد با لحن پر از گلایه، رو به بچّهها گفت:
_ مَرَض، به چی...
- کارن؟
با اینکه تمام توجهاش به نحوهی پارک کردن ماشین بود، ولی با حوصله جواب داد:
- بله؟
- چقدر خوبه که همیشه هستی. تو حالِ خوب و بدم هستی، وقتی یه گَندی میزنم هستی، مریض که میشم هستی، کلاً خوشحالم از اینکه رفیقی مثل تو دارم.
نیشش باز شد:
- چی شد؟ تا همین دو دقیقه پیش که میگفتی تو دنبال فرصتی یه بلایی سرم بیاری؟
در جوابش فقط لبخند زدم و بعد درِ ماشین رو باز کردم؛ اما همین که خواستم پیاده بشم، لحظهای تعادلم رو از دست دادم و با مُخ زمین خوردم!
صدای خندهی سه پسرِ نوجوون از روبرو به گوش رسید. کارن به سرعت پیاده شد و خودش رو بهم رسوند؛ بازوم رو گرفت و بلندم کرد و بعد با لحن پر از گلایه، رو به بچّهها گفت:
_ مَرَض، به چی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش توسط مدیر