نویسندگان، مهندسان روح بشریت هستند.

دفتر شعر دفتر شعر محابا | کاربر Tavan

  • نویسنده موضوع Kalŏn
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 11
  • بازدیدها 162
  • کاربران تگ شده هیچ

tavan

پرسنل مدیریت
مدیر تالار طبیعت
سطح
15
 
ارسالی‌ها
2,078
پسندها
6,278
امتیازها
28,973
مدال‌ها
20
  • مدیر
  • #11
دل که تنگ است کجا باید رفت؟
به در و دشت و دمن؟
یا به باغ و گل و گلزار و چمن؟
یا به یک خلوت و تنهایی امن
دل که تنگ است کجا باید رفت؟
پیر فرزانه مرا بانگ برآورد
که این حرف نکوست،

دل که تنگ است برو خانه دوست…
شانه اش جایگه گریه تو ، سخنش راه گشا
بوسه اش مرهم زخم دل توست

عشق او چاره دلتنگی توست…
دل که تنگ است برو خانه دوست…
خانه اش خانه توست…
باز گفتم: خانه دوست کجاست؟

گفت پیدایش کن
برو آنجاکه پر از مهر و صفاست

گفتمش در پاسخ: دوستانی دارم
بهتر از برگ درخت

که دعایم گویند و دعاشان گویم،
یادشان در دل من، قلبشان منزل من…!
صافى آب مرا ياد تو انداخت، رفيق!
تو دلت سبز ، لبت سرخ، چراغت روشن!

چرخ روزيت هميشه چرخان!
نفست داغ، تنت گرم، دعايت با من!
روزهايت پى هم خوش باشد

فریدون مشیری
 
امضا : tavan
  • Clap
واکنش‌ها[ی پسندها] Abra_.

tavan

پرسنل مدیریت
مدیر تالار طبیعت
سطح
15
 
ارسالی‌ها
2,078
پسندها
6,278
امتیازها
28,973
مدال‌ها
20
  • مدیر
  • #12
وقتی گریبان عدم با دست خلقت می درید

وقتی ابد چشم تو را پیش از ازل می آفرید

وقتی زمین ناز تو را در آسمان ها می کشید

وقتی عطش طعم تو را با اشک هایم می چشید

من عاشق چشمت شدم نه عقل بود و نه دلی

چیزی نمی دانم از این دیوانگی و عاقلی

یک آن شد این عاشق شدن دنیا همان یک لحظه بود

آن دم که چشمانت مرا از عمق چشمانم ربود

وقتی که من عاشق شدم شیطان به نامم سجده کرد

آدم زمینی تر شد و عالم به آدم سجده کرد

من بودم و چشمان تو نه آتشی و نه گلی

چیزی نمی دانم از این دیوانگی و عاقلی

من عاشق چشمت شدم شاید کمی هم بیشتر

چیزی در آن سوی یقین شاید کمی هم کیش تر

آغاز و ختم ماجرا لمس تماشای تو بود

دیگر فقط تصویر من در مردمک های تو بود

افشین یداللهی
 
امضا : tavan
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Abra_.
عقب
بالا