- ارسالیها
- 45
- پسندها
- 309
- امتیازها
- 1,703
- مدالها
- 3
- نویسنده موضوع
- #11
طی کردن راهی که بهنیا رفته بود نهایتاً واله را رساند به سالن طبقهی دوم که کوچک تر از سالن اصلی بود و دو طرف آن راهروهایی کوتاه قرار داشتند هردو منتهی به دو اتاق با درهایی بسته و درست خلاف جهت راه پله قفسههایی به رنگ قهوهای سوخته کشیده شده از سقف تا زمین و تمامشان پر از کتاب. آباژوری به رنگ سفید بر میز پایه بلند قهوهای و گرد ایستاده و کنارش صندلی گهوارهای قرار داشت. واله زیر نور آباژور بهنیا را دید که در قفسهها با برهم ریختن کتابها به دنبال چیزی بود. میتوانست آشفتگی او را حس کند، از حرکات تند دستانش و بهم ریختگی کتابها، از عجلهای که برای یافتن چیزی داشت و از نفسهایش که ریتم منظم را ترک گفته بودند و موسیقی لرزانی ساخته بودند پیچیده در فضای سنگین. از تندیِ حرکاتش و آشفتگیِ احوالش...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.