• تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

در حال تایپ رمان رویای آغوش‌گرم او | مینا بانو کاربر انجمن یک‌رمان

  • نویسنده موضوع barbara
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 92
  • بازدیدها 3,253
  • کاربران تگ شده هیچ

barbara

کاربر سایت
رفیق جدید انجمن
تاریخ ثبت‌نام
5/9/24
ارسالی‌ها
96
پسندها
744
امتیازها
3,713
مدال‌ها
6
سطح
7
 
  • نویسنده موضوع
  • #91
امیر گفت:
-چطور مگه؟ اصلا مگه برای تو چه اتفاقی افتاده.
امین سکوت کرد و نگاهی که توش کلی حرف بود زل زد توی چشم هام و چیزی نگفت.
-به نظرم هر چی که هست رو هر دوتون بهتره بگین. اینجوری بهتر می‌تونیم به نتیجه برسیم و به شک تو پی ببریم یا اینکه بفهمیم کار کی می‌تونه باشه...امین.
برگشت نگاهش کرد.
-بهتره بگی.
-می‌گم اما نمی‌دونم الان وقتش هست یا نه.
کنج کاو شده بودم بدونم بدونم اون چیه که باعث شده من از دید اون مقصر باشم.
-بگو می‌خوام بدونم.
نگاهی بهم انداخت و بعد چند دقیقه سکوت شروع کرد به گفتن.
-بعد از آخرین باری که همدیگه رو دیدم درست همون روزی که تو رو رسوندم خونه اتون و برگشتم خدمت برات نامه پست کردم توعم درست مثل همیشه جوابم رو می‌دادی حتی توی بعضی از نامه ها ابراز کرده بودی از اینکه حتی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : barbara

barbara

کاربر سایت
رفیق جدید انجمن
تاریخ ثبت‌نام
5/9/24
ارسالی‌ها
96
پسندها
744
امتیازها
3,713
مدال‌ها
6
سطح
7
 
  • نویسنده موضوع
  • #92
-باورم نمی‌شه یعنی همین‌جور اومد اعتراف کرد الکی الکی تورو آزاد کردن خب اگر این‌جوری هست که فردا خیلی ها میرن و اعتراف می‌کنن و خیلی ها رو آزاد می‌کنن.
سوال احمقانه ای بود که امیر پرسید.
-نه خله مگه الکیه کلی رفت و آمد کرد آقا رحیم چه میدونم پرونده شکایت منو از اون چند نفر که راهمو بسته بودن رو به دادگاه ارائه داد، فیلم دوربین ماشینم که اون روز رو فیلم گرفته بود تازه کلی گشت اون خانواده که کمکم کرده بودن رو پیدا کرد آورد برای شهادت پرونده پزشکیم رو هم برای ارائه به دادگاه آورد حتی خود طرف هم پیام ها و تماس هاش رو نشون قاضی پرونده داد مشخص شد تمام حرف هاش درسته و من بی‌گناهم فقط تنها چیزی که این‌جا معلوم نشد اون کسی که اونا رو اجیر کرده بود چون تاحالا باهاشون ملاقات نداشته فقط تماس و...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : barbara

barbara

کاربر سایت
رفیق جدید انجمن
تاریخ ثبت‌نام
5/9/24
ارسالی‌ها
96
پسندها
744
امتیازها
3,713
مدال‌ها
6
سطح
7
 
  • نویسنده موضوع
  • #93
برگشت و نگاهی به من انداخت انگار برای یک لحظه فقط یک لحظه نگرانم شد و نگرانی رو توی نگاهش دیدم.
- آخ آخ مینا تو با من چیکار کردی...آخ که کمرمو شکستی.
بغضش شکست امینی که شده بود رد نم اشک رو توی چشم هاش ببینم اما اینجوری بخواد جلوم اشک بریزه و هق هق کنه خودشو پرت کرد روی مبل پشتش و دستاشو روی زانو هاش گذاشت و سرشو پایین انداخت و سعی کرد با دست هاش صورتشو بپوشونه.
- خدا لعنتت کنه خدا لعنتت کنه که با این کارت نابودم کردی این کارت از صد تا خ**یا*نت برام گرون تره.
ترسیده بودم؟ آره خیلی ترسیده بودم داشتم عین بید می‌لرزیدم تاحالا شده بود امین رو خشمگين ببینم اما نه این‌جوری اون کاملا دچار سوتفاهم شده بود می‌ترسیم برم جلو همین هم باعث شده بود خودم رو سمت امیرسام جمع کنم.
با سقلمه‌ای که از سمت...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : barbara

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 5)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا