- تاریخ ثبتنام
- 2/10/22
- ارسالیها
- 36
- پسندها
- 33
- امتیازها
- 53
- سن
- 30
سطح
0
- نویسنده موضوع
- #11
حسنی وروجک را محکمتر بغل گرفت و با قاطعیت گفت: «نمیخوام خواهر مرتضی بشه! می خوام خواهر خودم بشه، نمیذارم ببردش!»
مامان لبخندی زد، حسنی و خواهر کوچولوش را در آغوش گرفت، بوسی*د و با مهربانی گفت: «باشه عزیزم، هر چی پسر گلم بگه.وروجک خواهر پسر منه، نمیدیمش به کسی.»
سپس با لبخند ادامه داد: اسم وروجک رو که نمیشه روش بذاریم به نظرت چه اسمی براش انتخاب کنیم؟
حسنی،خواهر کوچولوش رو با عشق توی بغل گرفت و با هیجان گفت: «اسمش؟ بذار فکر کنم!»
خواهر کوچولو با چشمای درشتش به برادرش نگاه کرد و لبخندی کوچک زد، انگار منتظر بود تا یه اسم قشنگ بگیره.
مامان با خنده گفت: «خب حسنی جون، یه اسمی بگو که هم بامزه باشه، هم قشنگ!»
حسنی یه کم فکر کرد، دستش رو زیر چونهش گذاشت، به...
مامان لبخندی زد، حسنی و خواهر کوچولوش را در آغوش گرفت، بوسی*د و با مهربانی گفت: «باشه عزیزم، هر چی پسر گلم بگه.وروجک خواهر پسر منه، نمیدیمش به کسی.»
سپس با لبخند ادامه داد: اسم وروجک رو که نمیشه روش بذاریم به نظرت چه اسمی براش انتخاب کنیم؟
حسنی،خواهر کوچولوش رو با عشق توی بغل گرفت و با هیجان گفت: «اسمش؟ بذار فکر کنم!»
خواهر کوچولو با چشمای درشتش به برادرش نگاه کرد و لبخندی کوچک زد، انگار منتظر بود تا یه اسم قشنگ بگیره.
مامان با خنده گفت: «خب حسنی جون، یه اسمی بگو که هم بامزه باشه، هم قشنگ!»
حسنی یه کم فکر کرد، دستش رو زیر چونهش گذاشت، به...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.