• تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

حرفه‌ای داستان کوتاه امروز او را خواهم دید! | رها سلطانی کاربر انجمن یک رمان

*RaHa._

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
19/7/25
ارسالی‌ها
283
پسندها
30
امتیازها
528
مدال‌ها
2
سطح
1
 
  • نویسنده موضوع
  • #11
تینا دوست داشت کنار کریس بشینه؟ اون که کریس رو نمی‌شناخت. اگه تصمیم می‌گرفت اصلاً وارد رستوران نشه چی؟
کریس با لبخند تشویق‌کننده‌ای به من نگاه کرد و گفت:
- همه‌ چی خوب پیش می‌ره. مشکلی پیش نمیاد.
گفتم:
- از کجا مطمئنی؟
کریس کمی به سمتم خم شد، انگار که می‌خواد رازی رو در گوشم بگه.
- یه مدته که خیلی به این فکر می‌کنم، به‌نظرم دوستت شاید یکم از تنها بودن با تو مضطرب باشه.
چشمام گرد می‌شن.
- نه... .
سعی کردم حرف بزنم، اما اعتراض‌هام چنان سریع و سنگین توی گلوم انباشته شدن که نتونستم چیزی بگم. کریس با دست اشاره کرد که ساکت باشم.
- منظورم بد نیست؛ مطمئنم که می‌خواد تو رو ببینه، ولی کمی مضطرب یا ترسیده‌ست. اگه این‌طوری نبود، فکر نمی‌کنی که تا حالا اومده بود؟
اعتراض‌هام توی گلو خفه شده و به...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

موضوعات مشابه

عقب
بالا