- تاریخ ثبتنام
- 19/7/25
- ارسالیها
- 283
- پسندها
- 30
- امتیازها
- 528
- مدالها
- 2
سطح
1
- نویسنده موضوع
- #11
تینا دوست داشت کنار کریس بشینه؟ اون که کریس رو نمیشناخت. اگه تصمیم میگرفت اصلاً وارد رستوران نشه چی؟
کریس با لبخند تشویقکنندهای به من نگاه کرد و گفت:
- همه چی خوب پیش میره. مشکلی پیش نمیاد.
گفتم:
- از کجا مطمئنی؟
کریس کمی به سمتم خم شد، انگار که میخواد رازی رو در گوشم بگه.
- یه مدته که خیلی به این فکر میکنم، بهنظرم دوستت شاید یکم از تنها بودن با تو مضطرب باشه.
چشمام گرد میشن.
- نه... .
سعی کردم حرف بزنم، اما اعتراضهام چنان سریع و سنگین توی گلوم انباشته شدن که نتونستم چیزی بگم. کریس با دست اشاره کرد که ساکت باشم.
- منظورم بد نیست؛ مطمئنم که میخواد تو رو ببینه، ولی کمی مضطرب یا ترسیدهست. اگه اینطوری نبود، فکر نمیکنی که تا حالا اومده بود؟
اعتراضهام توی گلو خفه شده و به...
کریس با لبخند تشویقکنندهای به من نگاه کرد و گفت:
- همه چی خوب پیش میره. مشکلی پیش نمیاد.
گفتم:
- از کجا مطمئنی؟
کریس کمی به سمتم خم شد، انگار که میخواد رازی رو در گوشم بگه.
- یه مدته که خیلی به این فکر میکنم، بهنظرم دوستت شاید یکم از تنها بودن با تو مضطرب باشه.
چشمام گرد میشن.
- نه... .
سعی کردم حرف بزنم، اما اعتراضهام چنان سریع و سنگین توی گلوم انباشته شدن که نتونستم چیزی بگم. کریس با دست اشاره کرد که ساکت باشم.
- منظورم بد نیست؛ مطمئنم که میخواد تو رو ببینه، ولی کمی مضطرب یا ترسیدهست. اگه اینطوری نبود، فکر نمیکنی که تا حالا اومده بود؟
اعتراضهام توی گلو خفه شده و به...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.