همیشه آدمهایی هستند که میبینند زندگیشان چنان غیرقابل تحمل شده که بهترین راه زودتر رفتن به سطح دیگری از هستی است.» باد گفت: «منظورت این است که خودشان را میکشند؟» حدوداً هشت ساله بود، با چشمانی گشاد و کنجکاو، و خوب عقلاش میرسید. «بله.» «حالا فایدهای هم دارد؟ بعد از مردن خوشبخت میشوند؟» «بعضیوقتها. بیشتر اوقات نه. مثل آدمهایی که معتقدند اگر بروند جای دیگری زندگی کنند خوشبخت خواهند شد، اما بعداً میفهمند که راهاش این نبوده. هرجا بروی خودت را به همراه داری. منظورم را میفهمی که.»