نویسندگان، مهندسان روح بشریت هستند.

ی سوال..

  • نویسنده موضوع naosim
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 177
  • بازدیدها 6,413
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

^-^miss- fateme:)

کاربر انجمن
سطح
13
 
ارسالی‌ها
407
پسندها
6,752
امتیازها
24,673
مدال‌ها
16
  • #41
یه چیزی که خیلی خوب میدونم اینه که جت ها تا اسیبی بهشون نرسونی کاری به کارت ندارن همنطور که میدونید هفت تا اسمون وجود داره و دنیای ما با دنیای جن ها جداست...
هنگامی که امام حسین (ع) و یارانش در محاصره دشمن بودن جن ها به قصد کمک به ایشون میخواست وارد جنگ بشن اما امام این اجازه رو به اونا ندادن (این یه روایات هست از خودم نمیگم)...
بر خلاف ادما هستن اگه بهشون خوبی کنی بهت خوبی میکنن اما وای بحال اینکه بهشون بدی کنی چند برابر ازت انتقام میگیرن...
اگه باهاشون خوب باشی باهات خوبن و کاری به کار تو ندارن... خداوند دنیای ما ادما و اونا رو از هم جدا کرده تا بتونیم راحت تر زندگی کنیم..
ولی وقتی به یه چیزی نیاز داری میری برداری میبینی جاش نیس...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ^-^miss- fateme:)

^-^miss- fateme:)

کاربر انجمن
سطح
13
 
ارسالی‌ها
407
پسندها
6,752
امتیازها
24,673
مدال‌ها
16
  • #42
امضا : ^-^miss- fateme:)

naosim

رو به پیشرفت
سطح
12
 
ارسالی‌ها
161
پسندها
5,661
امتیازها
21,263
مدال‌ها
10
  • نویسنده موضوع
  • #43
میگم بچه ها..
میشه رمانمو لایک کنین؟؟:oops::sadym::worried::whew:
 

^-^miss- fateme:)

کاربر انجمن
سطح
13
 
ارسالی‌ها
407
پسندها
6,752
امتیازها
24,673
مدال‌ها
16
  • #45
امضا : ^-^miss- fateme:)

^-^miss- fateme:)

کاربر انجمن
سطح
13
 
ارسالی‌ها
407
پسندها
6,752
امتیازها
24,673
مدال‌ها
16
  • #46
امضا : ^-^miss- fateme:)

naosim

رو به پیشرفت
سطح
12
 
ارسالی‌ها
161
پسندها
5,661
امتیازها
21,263
مدال‌ها
10
  • نویسنده موضوع
  • #48

^-^miss- fateme:)

کاربر انجمن
سطح
13
 
ارسالی‌ها
407
پسندها
6,752
امتیازها
24,673
مدال‌ها
16
  • #49
امضا : ^-^miss- fateme:)

ASaLi_Nh8ay

کاربر خبره
سطح
7
 
ارسالی‌ها
6,189
پسندها
17,401
امتیازها
78,373
مدال‌ها
7
  • #50
یه روز با همون زنداییم بابام ماشین تازه خریده بود رفتیم یه دوزی بزنیم من و زنداییم و داییم پشت نشستیم با زنداییم داشتم حرف میزدم یهو نمیدونم چیشد زنداییم جیع زد برگشتم دیدم با جایی نگاه میکنه منم نگاهشو دنبال کردم دیدم یه چیز سفید کنارش هم یه دوچرخه ی سفید هس داره با دست بای بای میکنه یعنی فک میکنن نفس بند اومد ولی هیچ کدومشون باورمون نکردن
نمیگم اشتباه میکنی چون تجربه کردم... امتحانات ترم اول بودش و ساعت 4 صبخ بود که پاشدم درسم رو دوره کنم و یهو متوجه شدم یه چیزی با سرعت از کنار در اتاق گذشت و یه بارهم که سرم رو بردم جلو دیدم یه چیزی شبیه دست کنار دیوار هست...
اما یه بارم که داشتم از پله های توی حیاط پرت میشدم پایین، مامانم دوید تا...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ASaLi_Nh8ay
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
عقب
بالا