I'm.JãS❀ کاربر فعال کاربر فعال تاریخ ثبتنام 7/6/18 ارسالیها 648 پسندها 15,333 امتیازها 39,073 مدالها 22 سن 24 سطح 25 20/9/18 #11 چقدر اینجا بچه شر داریم !! من فقط تو کتابخونه ها پلاس بودم:/ هنوزم تو کتابخونه ها ول میچرخم:/ امضا : I'm.JãS❀
Donald کاربر سایت کاربر انجمن تاریخ ثبتنام 29/12/20 ارسالیها 195 پسندها 5,946 امتیازها 21,263 مدالها 11 سطح 12 5/1/21 #12 هرروز یواشکی ماشینه بابامو نیم متر جابه جا میکردم ............یه حالی میداد هیچ کسم نفهمید تا یه بار کوبوندمش به دیوار ،لامصب اونم خوب بود ......از همون موقع معتاده ماشین شدم امضا : Donald
هرروز یواشکی ماشینه بابامو نیم متر جابه جا میکردم ............یه حالی میداد هیچ کسم نفهمید تا یه بار کوبوندمش به دیوار ،لامصب اونم خوب بود ......از همون موقع معتاده ماشین شدم
AZERAKHSH نو ورود نو ورود تاریخ ثبتنام 1/8/20 ارسالیها 20 پسندها 188 امتیازها 1,748 مدالها 2 سطح 1 5/1/21 #13 من زنگ خونه مردم و بزنم رو بودم بقیشو نه
(Luna) منتقد انجمن منتقد انجمن تاریخ ثبتنام 29/12/20 ارسالیها 1,866 پسندها 12,172 امتیازها 38,673 مدالها 20 سطح 21 5/1/21 #14 من یه بار خواستم زنگ بزنم در برم پام شکست امضا : (Luna)
SETAYESH.MO مدیر بازنشسته مدیر بازنشسته تاریخ ثبتنام 11/12/20 ارسالیها 2,227 پسندها 16,618 امتیازها 44,373 مدالها 18 سطح 24 5/1/21 #15 کلا بچه آرومی بودم امضا : SETAYESH.MO
Aran مدیر بازنشسته مدیر بازنشسته تاریخ ثبتنام 3/10/19 ارسالیها 1,427 پسندها 8,955 امتیازها 31,873 مدالها 20 سطح 20 5/1/21 #16 هیچ کدوم لول شیطونی های من از اینا بالاتر بود تقریبا اینا برام سوسول بازی بود امضا : Aran
pardis.ne نو ورود نو ورود تاریخ ثبتنام 16/8/20 ارسالیها 0 پسندها 13 امتیازها 30 سن 17 سطح 0 10/1/21 #17 1
MehrnazParsa کاربر سایت کاربر فعال تاریخ ثبتنام 20/8/20 ارسالیها 421 پسندها 1,752 امتیازها 11,273 مدالها 13 سطح 10 10/1/21 #18 من با هر پسری دوست میشدم اسم واقعیم رو نمیگفتم؛ هر پسری منو با یه اسم میشناخت امضا : MehrnazParsa
niiiki نو ورود نو ورود تاریخ ثبتنام 8/1/21 ارسالیها 0 پسندها 97 امتیازها 83 سطح 0 10/1/21 #19 شیطون نبودم زیاد زبون دراز بودم از ستون مادر بزرگم میرفتم بالا
P paaa مدیر بازنشسته مدیر بازنشسته تاریخ ثبتنام 7/11/20 ارسالیها 469 پسندها 8,435 امتیازها 24,773 مدالها 16 سطح 16 10/1/21 #20 شب ها قایمکی میرفتم کتاب ورمیداشتم و میخوندم هر صبحش هم دعوا میشد ولی باز هم میکردم