- ارسالیها
- 1,794
- پسندها
- 63,560
- امتیازها
- 77,373
- مدالها
- 33
او را نمى بينند....
روى زمين سرد
دستانى كوچك يخ زده...
چشمانى تاريك
به آسمان زل زده...
آه اى زنان سنگدل شهر بر روى ديوار كهنه خاموش دلى پر زده ....
آه اى مردان رسوايى شهر...
پاهاى او تاول زده
مرا دردى است بى درمان
مرا بغضى است بى پايان
آخر روى زمين كودكى يخ زده
پ.ن: تاپیک اختصاصی هست دوستان... لطفا پستی ارسال نکنید.