متون و دلنوشته‌ها ⊰| چند لحظه لطفا |⊱

[R.E.A]

همه ی ماها یه زمانی پدر مادر میشیم
یس هرکاری میکنی مراقب باش
زمین گرده
فردا..
بلایی که سر پسر ممردم میاری
سر پسرت میارن
و
بلایی که سر دختر مردم میاری
سر دخترت

مراقب رفتاراتون باشید
بچه خیلی عزیزه​

 

[R_MāN'8]

به‌جا خواهد ماند؛
‏چایمان ته فنجان
‏كودكى‌هامان در كوچه‌ها
‏بغض سنگين شادمانى‌ها در گلویمان
‏و معشوقه‌هایمان
‏در دوردست‌ها... ​

 

[R_MāN'8]

ﺍﻭﻝ ﺩﻟﻢ ﻟﮏ ﺯﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺑﺘﻮﺍﻧﻢ ﺩﺑﯿﺮﺳﺘﺎﻥ ﺭﺍ
ﺗﻤﺎﻡ ﮐﻨﻢ ﻭ ﺑﻪ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ﺑﺮﻭﻡ...
ﺑﻌﺪ خیلی مشتاق بودم ﮐﻪ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ﺭﺍ
ﺗﻤﺎﻡ ﮐﻨﻢ ﻭ ﺳﺮ ﮐﺎﺭ ﺑﺮﻭﻡ...
ﺑﻌﺪ ﺑﻪ ﻓﮑﺮ ﺑﻮﺩﻡ ﮐﻪ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﮐﻨﻢ ﻭ ﺑﭽﻪ ﺩﺍﺭ ﺷﻮﻡ...
ﺑﻌﺪ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﺑﻮﺩﻡ ﮐﻪ ﺑﭽﻪﻫﺎﯾﻢ ﺑﺰﺭﮒ ﺷﻮﻧﺪ
ﻭ ﺑﻪ ﻣﺪﺭﺳﻪ ﺑﺮﻭﻧﺪ ﻭ ﻣﻦ ﺑﺘﻮﺍﻧﻢ
ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﮐﺎﺭ ﺷﻮﻡ...
ﺑﻌﺪ ﺁﺭﺯﻭ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﮐﻪ ﺑﺎﺯﻧﺸﺴﺘﻪ ﺷﻮﻡ.
ﻭ ﺣﺎﻻ ﺩﺍﺭﻡ ﻣﯽﻣﯿﺮﻡ،
ﮐﻪ ﯾﮏ ﺩﻓﻌﻪ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﺷﺪﻡ
‏«ﺍﺻﻼ ﯾﺎﺩﻡ ﺭﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﻨﻢ...!»​

 

[Abiii]

به جون خاطراتت ماه ها گذشته ومن گریه نکردم
غرنزدم
ازت به کسی نگفتم
وتو..

 

[sarvin]

سخته...!ولی واقعیت اینه که زندگی پر از خداحافظی های غیر منتظرست!××

 

[Abiii]

کاش فقط یکیتون یه جومعرفت داشت
برای منی که تمام خنده هامو به پاتون ریختم

 

[sarvin]

مشکلات حل نمیشه!
فقط از سیگاری به سیگار دیگه منتقل میشه!××

 

[R_MāN'8]

باید کسی را پیدا کنم ،
دوستم داشته باشد ..
آن قدر که یکی از این شب‌ هاى لعنتی ،
آغوشش را برای من و
یک دنیا خستگی بگشاید ،
هیچ نگوید ،
هیچ نپرسد .​

 

[R_MāN'8]

گاهى بايد نقشِ "خدا" را بازى كنيم
بايد رفت به بالاى بلندترين نقطه ى شهر!
روز و شبش فرقى ندارد
بايد زل زد...
زل زد به آدمهايى كه شبيهِ همين شهر اند
بعضى "شلوغ"و
بعضى "خلوت"...
به روابط "يكطرفه"و "دو طرفه" شان
به آدم هايى كه "بن بست" اند
به آدمهايى كه افكارِ "كوتاه" و "بلند" دارند
به آدمهايى كه بعضاً "پاك" و
بعضاً "آلوده"اند
به آدمهايى كه شايد ظاهرى "نوساز" داشته باشند،
اما بنايى كاملاً "فرسوده" دارند
گاهى براى اينكه خودمان را
زندگىِ مان را بهتر ببينيم،
بهتر بشناسيم،
بايد خودمان را زمين بگذاريم و تا ميتوانيم فاصله بگيريم!
گاهى بايد خدا شويم تا ببينيم اطرافمان چه ميگذرد...
اين شهر "عشق" را كم دارد
"دوست داشتن" را​

 

[☆^دوستدار_زندگی^☆]

ديوونه كنندست
كه يه آهنگ ميتونه هزاران خاطره رو برگردونه.

​