متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

متون و دلنوشته‌ها ⊰| چند لحظه لطفا |⊱

  • نویسنده موضوع R_MāN'8
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 568
  • بازدیدها 16,736
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

☆^دوستدار_زندگی^☆

مدیر بازنشسته
سطح
6
 
ارسالی‌ها
1,389
پسندها
31,876
امتیازها
69,173
مدال‌ها
5
  • #41
برخی آدم ها به یک دلیل ,
از مسیر زندگی ما می گذرند
تا به ما درس هایی بیاموزند ;
که اگر می ماندند
هرگز یاد نمی گرفتیم ...
---
" خسرو شکیبایی "​
 
امضا : ☆^دوستدار_زندگی^☆

.Asal.r

کاربر انجمن
سطح
20
 
ارسالی‌ها
380
پسندها
14,590
امتیازها
33,373
مدال‌ها
18
  • #42
آدمیه که دیگه نه گریه میکنه
نه غُر میزنه
نه داد میزنه
نه نارحت میشه
نه بهونه میگیره
نه دعوا میکنه ، نه اعتراض...


الان دقیقا تو همین موقعیتم
کاملا خنثی
 
امضا : .Asal.r

☆^دوستدار_زندگی^☆

مدیر بازنشسته
سطح
6
 
ارسالی‌ها
1,389
پسندها
31,876
امتیازها
69,173
مدال‌ها
5
  • #43
با آن همه نیاز
که من داشتم به تو
پرهیزِ عاشقانه ی من
ناگزیر بود
من بارها
به سوی تو باز آمدم
ولی
هربار دیر بود !
---
" هوشنگ ابتهاج "​
 
امضا : ☆^دوستدار_زندگی^☆

AiLiN_R

کاربر حرفه‌ای
سطح
7
 
ارسالی‌ها
2,702
پسندها
20,804
امتیازها
74,773
مدال‌ها
7
  • #44
خیلی سختع خیلی
دست میکشی رو گلوت و میگی نیا
ولی اصلا دست خودت نیست چشماتو میندی تا اشکات نریزع
ولی تا به خودت میای میبینی قطره های اشکت دارن سر میخورن از چشمات و میوفتن رو گونه هات انگار دارن سرسره بازی میکنن با خوشحالی

 
امضا : AiLiN_R

AiLiN_R

کاربر حرفه‌ای
سطح
7
 
ارسالی‌ها
2,702
پسندها
20,804
امتیازها
74,773
مدال‌ها
7
  • #45
بارون میبارید با شدت تا همین غروبم ادامه داشت اصلا انگار قصد بند اومدن نداشت هوای شمال همیشه همین بود
ولی اخر بند اومد
نگاهم همش به اسمون ابری بود عین دلم
اسمون که سیاه و تاریک شد چشمام به اشک نشست خوشحال بودم تاریکع هیچکس منو نمی بینع
اشکام عین یه مرواریدع داغ و سوزان از دریای پر آب چشمام میومد پایین و روی گونه های های بی حس و سردم فرود میومدن
به لرز افتاده بودم تمام تنم یخ کردع بود دستام میلرزید هوا خیلی سرد بود حداقل یه بهونه داشتم برای سرخی چشمام و لبام
خواستم از کوچه رد شم برم خونه ولی یهو قلبم ایستاد نگاهم افتاد روی خونه مقابل
برقش روشن بود دلم میخواست برم در بزنم ولی میدونستم اون اینجا نیست میدونستم الان پیش زنشه
قلبم داشت میترکید از بس تند میزد
دستمو کردم تو جیب سیوشرتمو...​
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : AiLiN_R

kimiya.a

رفیق جدید انجمن
سطح
0
 
ارسالی‌ها
42
پسندها
889
امتیازها
5,063
  • #46
خطرناک ترین آدم کسیه که دیگه چیزی واسه از دست دادن نداره...
نه اشکی واسه گریه..
نه قلبی برای عاشقی..
هیچی..
از این آدم باید ترسید..
 
امضا : kimiya.a

دلٕـ آرا

کاربر انجمن
سطح
13
 
ارسالی‌ها
286
پسندها
6,084
امتیازها
23,673
مدال‌ها
15
  • #47

yeganeh0019

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
31
پسندها
737
امتیازها
5,003
  • #48
از دختری ک ساکته و زیر چشمی نگاه میکنه یواشکی میخنده بترس یه فکرهایی تو سرشه البته قربونشم باید رف
 

Fati.h

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
10
پسندها
539
امتیازها
3,013
  • محروم
  • #49
‌ سه تا بهترین خوابیدن های دنیا:
۱- خوابیدن رو پای مــــامـــان و بابا وقتی کلی خسته ای

۲- خوابیدن رو شونه ی عشقتـــــ وقتی کلی تنهایی

۳- خوابیدن تو سینه ى قبرستـــــون وقتى دیگه اون دوتا رو ندارى..!!!
 

Fati.h

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
10
پسندها
539
امتیازها
3,013
  • محروم
  • #50
بضي وقتا
خعلي تنهایي
خعلي
اینکه میگم خعلي یني خعلیا
خعلي:)
بعد یهو یکي میاد خلوتتو بهم میزنه
همه فکرت و قلبت میشه
اون...
اون...
اون...
قشنگ که وابستت کرد یهو میرینه به همه چي
همه چي‌عا
بعد یهو به خودت میاي میبیني باز تنها شدي
میبیني
الان فقط تویي‌و
تویي‌و تو
فقط خودت !!!
نه تنهایي قبلتو داري نه اونو داري نه ارامش!
حتي نفس کشیدنم برات سخت میشه
خعلي سخت خعلي:)
بعد میشیني با خودت فکر میکني خب چرا منم مثه بقیه شاد نباشم؟
بعد خودت جوابتو میدي
چجوري شاد باشي؟
نه تو توعه قبلي
نه اون هست که امید داشته باشي
بضي وقتا ادم میشینه فکر میکنه میگه کاش اصن تنهایي وجود نداشت که اون بهمش بزنه و تنهاتر شم
تنهاتر از قبل
خعلي تنهاتر از قبل:)
این جور وقتا
این جور فکرا
مغزو میگاد:))
 
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا