متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

متون و دلنوشته‌ها ⊰| چند لحظه لطفا |⊱

  • نویسنده موضوع R_MāN'8
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 568
  • بازدیدها 16,733
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

NEGIN_R

کاربر حرفه‌ای
سطح
44
 
ارسالی‌ها
1,794
پسندها
63,557
امتیازها
77,373
مدال‌ها
33
سن
27
  • #71

+تو از چیِ این مرد خوشت اومده؟! خیلی
انتخابای بهتری داری!
- وقتی میشینی توی اتوبوس یا قطار، می تونی هرجایی رو واسه نشستن انتخاب کنی...
توی راهرو، به دستشویی و مهماندار نزدیکتری.
صندلی های جلو تو پیاده و سوار شدن کمتر اذیتت میکنن، و صندلی های آخر برای خوابیدن مناسبن...
راستش من کنار پنجره و ردیف وسط رو انتخاب میکنم... امنه،سر و صدا کمتره، و مهم تر اینکه می تونم سرمو به پنجره تکیه بدم و از سفر لذت ببرم...
میدونی،وقتی سرم روی شونه هاش بود... من واقعا داشتم از زندگی لذت می بردم...

 
امضا : NEGIN_R

NEGIN_R

کاربر حرفه‌ای
سطح
44
 
ارسالی‌ها
1,794
پسندها
63,557
امتیازها
77,373
مدال‌ها
33
سن
27
  • #72

عشقِ تو
مثل‌ بوی چسبِ کفشهای تازه
عشقِ تو
مثل بوی داشبوردِ ماشینِ صفر
عشقِ تو
مثل بوی پمپ بنزین ؛
یک چیزِ عجیب و دوست داشتنی
بود که
تمام زندگی آرزویش را میکردم...!

 
امضا : NEGIN_R

NEGIN_R

کاربر حرفه‌ای
سطح
44
 
ارسالی‌ها
1,794
پسندها
63,557
امتیازها
77,373
مدال‌ها
33
سن
27
  • #73

توی زندگی، آدما با خيليا حرف می‌زنن، اما با همشون درد و دل نمی‌كن.
درد و دل كردن، مثل جار زدن نقطه ضعفه. عين اين می‌مونه كه خودت رو در برابر يكی ديگه خلع سلاح كنی. حالا دیگه آدم بی‌دفاع با يه تلنگر زمين می‌خوره.
واقعیت اینه که همه‌ی حرفا رو نبايد گفت، همه‌ی اشكا رو نبايد ريخت، اما كسی كه تا پای درد و دل كردن می‌ره، يعنی ديگه چيزی واسه‌ی از دست دادن نداره.
سخته يه روز، مو به موی خودت رو واسه يه نفر وا كنی، بعد همون يه نفر، كنار بشينه و آب شدنت رو تماشا كنه.

 
امضا : NEGIN_R

NEGIN_R

کاربر حرفه‌ای
سطح
44
 
ارسالی‌ها
1,794
پسندها
63,557
امتیازها
77,373
مدال‌ها
33
سن
27
  • #74
محبوب من
بعد از تو گیجم،
بی قرارم،
خالی ام،
منگم
بر داربستی از "چه خواهد شد؟"
"چه خواهم کرد؟"
آونگم

 
امضا : NEGIN_R

NEGIN_R

کاربر حرفه‌ای
سطح
44
 
ارسالی‌ها
1,794
پسندها
63,557
امتیازها
77,373
مدال‌ها
33
سن
27
  • #75
نمی توانم با " کمی دوست داشتن " زندگی کنم
من " دوست داشتنِ زیاد " می خواهم
دوست داشتنِ تمام و کمال
یک جور غرق شدن
یک جور دیوانگی محض
مثل تسلیم تنی تشنه، به خُنکای قطره های باران
مثل شنیدن هزار بارۀ یک آهنگ تکراری
مثل یک موج سواری داغ، درآشوبِ دریایی طوفانی
مثل رفتن تا انتهای راهی که بازگشتی ندارد...
من با " کمی دوست داشتن " زنده نمی مانم
با کمی دلخوشی، با کمی لذت
من یک التهابِ داغِ نفس گیر می خواهم
یک آغوشِ گرم در سردترین فصل سال...
چرا نمی فهمی
آنهایی که با " کمی دوست داشتن " زندگی کرده اند، مرده اند

 
امضا : NEGIN_R

NEGIN_R

کاربر حرفه‌ای
سطح
44
 
ارسالی‌ها
1,794
پسندها
63,557
امتیازها
77,373
مدال‌ها
33
سن
27
  • #76
یه صبح هایی هست ..
که فقط دلت میخواد بزنی بیرون ..
برات مهم‌ نیست قیافت چه شکلیه ..
فقط تو آینه به جای دو تا چشمات دو تا گودال سیاه رنگ میبینی ..
خسته ، شاید سِر شده ..
شاید غمگین ..
برات مهم نیست چه روسری یا شالی سر کردی .. که بهت میاد یا نه ..
برات مهم نیست صورتت بی آرایش و بیرنگه .. برات مهم نیست که لباسات سِتن یا نیستن ..
برات مهم نیست که گرمت میکنن یا نه ..
چون میدونی در هر صورت درونت یخ زده ..
و درونِ یخ زده رو این چیزا الیتام نمیبخشه ..
فقط دوست داری بزنی بیرون‌ ..

بری بیرون از این جهنم دره ای که توش قرار داری ..
و یه تیکه از عقلت یا شایدم دلت هست که تو رو وادار میکنه فقط قدم بزنی ..
وادارت میکنه با وجودِ بیخوابیِ ناشی از گریه ی دیشبت .. صبحِ زودِ زود پاشی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : NEGIN_R

NEGIN_R

کاربر حرفه‌ای
سطح
44
 
ارسالی‌ها
1,794
پسندها
63,557
امتیازها
77,373
مدال‌ها
33
سن
27
  • #77

آدم یک وقت هایی ،
خودش را برای همیشه جا می گذارد!
مثلا روی پله های کثیف محل کاری که محترمانه اخراج شده،
نیمکت های چوبی سبز رنگ یک کافه ،
رو به روی ویترین مغازه ای توی قیطریه،
کوچکترین کلاس دانشکده،
خیابانی که آخرین خداحافظی هایش را کرده !
کوچه ای که هفت تا سیزده سالگی اش را در آن بزرگ شده،
پنجره ی خانه ی دختری که اولین عشقش را مال خودش کرده،
و بعد از آن هر وقت که از آنجا می گذرد ،
با دیدن ِ خود تنهای خسته اش ،
دهانش تلخ می شود ،
وبغض !
از گلویش بالا می آید.
آدم،
یک وقت هایی !
یک جاهایی ،
خودش را جا می گذارد .
آن نیمه از خودش را که در مقابل فراموشی مقاوت می کند ،
می اندازد همان گوشه کنار ،
و برای همیشه می رود ...

 
امضا : NEGIN_R

NEGIN_R

کاربر حرفه‌ای
سطح
44
 
ارسالی‌ها
1,794
پسندها
63,557
امتیازها
77,373
مدال‌ها
33
سن
27
  • #78

روزهایی می آیند
که از گفتنِ «خسته شدم » هم خسته می شویم!
یاد میگیریم که هیچکس در این دنیا
نمی تواند برای خستگی ما کاری کند .
هیچ کس نمی تواند برای معشوقه ی از دست رفته ی مان،
شناسنامه ی المثنی گم شده یمان توی سفر
حقوق دو ماه عقب افتاده مان
استاد بداخلاقی که دو ترم متوالی حالمان را می گیرد
دندان های خراب عصب کشی نشده
و برای اینکه نوبت های دکترمان را همیشه آدم هایی با اسکناس های بیشتر مال خودشان کرده اند کاری کند
یک روزهایی می آیند که از گفتنِ خسته شدم هم خسته می شویم!
سعی میکنیم از آب پرتقال های خنکی که مامان دستمان می دهد لذت ببریم
از اینکه امروز ، گل های شمعدانی گل داده اند
از بوی خوب مایع لباسشویی روی آستین پیراهنمان
از نخ کردن سوزن مادر بزرگ و شنیدن قربان صدقه ها با...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : NEGIN_R

NEGIN_R

کاربر حرفه‌ای
سطح
44
 
ارسالی‌ها
1,794
پسندها
63,557
امتیازها
77,373
مدال‌ها
33
سن
27
  • #79
در حالی که پرستار مشغول تزریق بود.
ورونیکا دوباره پرسید : "چقدر وقت دارم؟"
"بیست و چهار ساعت, شاید کم تر"
ورونیکا سرش را پایین انداخت و لبش را گزید. اما توانست بر خودش غلبه کند.
" میخواهم دو خواهش بکنم. اول ,دارویی به من بدهید تزریقی یا هر طور دیگر تا بتوانم بیدار بمانم واز هر لحظه باقی مانده زندگی ام لذت ببرم. من خیلی خسته ام اما نمیخواهم بخوابم. کارهای زیادی دارم کارهایی که همیشه در روزهایی که فکر میکردم زندگی تا ابد ادامه دارد به آینده موکول کرده ام. کارهایی که وقتی به این فکر افتادم که زندگی ارزش زیستن ندارد, علاقه را به آنها از دست دادم. "
"و خواهش دوم چیست؟"
می خواهم اینجا را ترک کنم تا خارج از اینجا بمیرم.میخواهم قلعه لیوبلینا را ببینم. همیشه همان جا بوده و من هیچوقت...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : NEGIN_R

NEGIN_R

کاربر حرفه‌ای
سطح
44
 
ارسالی‌ها
1,794
پسندها
63,557
امتیازها
77,373
مدال‌ها
33
سن
27
  • #80

يه وقتايي لازمه
اين گوشيه لعنتي رو خاموش كني، تكيه بدي به ديوار دلت، بگي امروز فقط با هميم،
هرچقد دوست داري حرف بزن، هرچقد دوست داري گله كن، حق با توعه، من زياد وقت گذاشتم واسه بعضيا. من زياد از خودم وخودت خرج كردم واسه بعضيا، من زياد سوختم پاي بعضيا.
يه وقتايي لازمه در گوش دلت بگي: قول ميدم ديگه به اين زوديا خر نشم، بعد برداري اين دل بيچاره رو ببري سينما، ببري پارك، ببري يه رستوران، بشينين لذتش رو ببرين. يه پيرهن زيبا براش بخر، يه عطر تازه كه تو رو ياد دلت بندازه. دلت رو ياد تو
يه وقتايي لازمه، گاز بگيري زبونت رو، بگي ساكت شو، اصلا نميخوام حرف بزني، غيبت نامردا رو نكن، ولشون كن،ما خودمون با هم باشيم كافيه.
يه وقتايي لازمه رووو قلبت بزني،
آقا... خانوم
تعطيل شد، داريم ميريم...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : NEGIN_R
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا