- ارسالیها
- 1,392
- پسندها
- 19,541
- امتیازها
- 42,073
- مدالها
- 21
- نویسنده موضوع
- #11
خاطره ی دهم
رو فرش خونم قدم میزدم. صدای خش خش فرش حس تازه ای رو بهم میداد.
من عاشق خونمم و از اینکه زیبا ترین خونه رو دارم خیلی خوشحالم.
از اینکه انسان ها برای دیدن خونم میان و سری بهم میزنن خوشحالم.
لبخندی زدم وبه فرش سبز رنگ خونم چشم دوختم. همیشه برای اینکه خونم قدیمی نشه و از چشم نیوفته فرش و دکوراسیون رو تغییر میدم و سعی میکنم بهترین رنگ رو انتخاب کنم
بعضی وقتا سفید و با الماس های براق.
بعضی وقتا نارنجی و قهوه ای با قطرات باران.
بعضی وقتا سبز با گل های رنگارنگ و زیبا.
خب حتما کنجکاو شدید که اسم خونم چیه تا شماهم برای دیدنش بیاید.
من تو...
رو فرش خونم قدم میزدم. صدای خش خش فرش حس تازه ای رو بهم میداد.
من عاشق خونمم و از اینکه زیبا ترین خونه رو دارم خیلی خوشحالم.
از اینکه انسان ها برای دیدن خونم میان و سری بهم میزنن خوشحالم.
لبخندی زدم وبه فرش سبز رنگ خونم چشم دوختم. همیشه برای اینکه خونم قدیمی نشه و از چشم نیوفته فرش و دکوراسیون رو تغییر میدم و سعی میکنم بهترین رنگ رو انتخاب کنم
بعضی وقتا سفید و با الماس های براق.
بعضی وقتا نارنجی و قهوه ای با قطرات باران.
بعضی وقتا سبز با گل های رنگارنگ و زیبا.
خب حتما کنجکاو شدید که اسم خونم چیه تا شماهم برای دیدنش بیاید.
من تو...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش