اگ فرهاد و شیرین الان زندگی میکردن فرهاد یه نیم ساعت دیرتر جواب پیام شیرینو میداد شیرین مینوشت مثل این که سرت شلوغه انگار داری واسه یکی دیگ کوه میکنی، بای
دیشب توی حرم دم ضریح خیلی شلوغ بود و زنها حسابی هول میدادن و هر چی میخواستم به ضریح برسم نتونستم تا اینکه فریاد زدم یا حضرت؟ منو از بیماری کرونا شفا بده!()
یعنی نبودی ببینی زنها چجوری در میرفتن انگار داعشی انتحاری وسطشون اومده بود حتی خادمای حرم هم فرار کردن