داروخانه معنوی قصص التوابین

  • نویسنده موضوع زینب میشی
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 30
  • بازدیدها 1,788
  • کاربران تگ شده هیچ

زینب میشی

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
31/3/17
ارسالی‌ها
2,008
پسندها
17,326
امتیازها
42,373
مدال‌ها
22
سطح
24
 
  • نویسنده موضوع
  • #21
فضیل کم کم طریق زهد را پیشه گرفت و یکی از عرفا و زهّاد زمان خود گردید که یک روز هارون به مکه جهت طواف آمده بود دید یک عده دور کسی را گرفته اند وبه سخنانش گوش می دهند و گریه می کنند پرسید این مرد کیست گفتند آقا این همان فضیل بد کردار بود که حال توبه کرده. هارون در آن وقت از دزدی و غارتش ناراحت و ترسان بود و حال از زهد و خدا ترسیش ناراحت و ترسان است.
عادت فضیل این بود هر کاروانی را که لخت می کرد نام و نشان کاروانیان را در دفترش ثبت می کرد چون موفّق به توبه گردید، در پی صاحبان مال به همان نام و نشانه هائی که در دفترش ثبت شده بود روان گردید.
بیشتر صاحبان مال را پیدا کرد و از آنان رضایت طلبید و آن عده ای را که پیدا ننمود از طرف آنان ردّ مظالم و صدقه داد، مگر یک نفر یهودی، که از او مال...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : زینب میشی

زینب میشی

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
31/3/17
ارسالی‌ها
2,008
پسندها
17,326
امتیازها
42,373
مدال‌ها
22
سطح
24
 
  • نویسنده موضوع
  • #22
( کفن دزد )

در بحار الانوار باب الخوف الرجاء مرحوم علامه مجلسی رضوان اللّه تعالی علیه دارد: در بنی اسرائیل مردی بود که کفن دزدی می کرد، همسایه ای داشت که او را میشناخت یک روز مریض شد و ترسید بمیرد و کفن او را بدزدد برای همین خاطر کفن دزد را طلبید و باو گفت: من چطور همسایه ای برای تو بودم؟ کفن دزد گفت: خوب همسایه ای بودی. گفت: از تو یک درخواست دارم؟! گفت: بفرمائید من در خدمت شما هستم هرکاری داری انجام میدهم. مرد همسایه رفت و دو کفن آورد و گفت: هر کدام را دوست داری و بهتر است برای خودت بردار. تا مرا در کفن دیگر بپوشانند و چون مرا دفن کردند قبر مرا نشکاف و مرا برهنه نکن. کفن دزد نپذیرفت و گفت این حرفها چیست من خدمت گذار شما هستم. ولی مرد همسایه با اصرار کفن بهتر را به او داد و رفت.
مرد...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : زینب میشی

زینب میشی

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
31/3/17
ارسالی‌ها
2,008
پسندها
17,326
امتیازها
42,373
مدال‌ها
22
سطح
24
 
  • نویسنده موضوع
  • #23
( توبه قاتل )

مرحوم فخر المحققین سید محمد اشرف سبط سید الحکماء میرداماد رضوان اللّه تعالی علیه فرمود: اسحاق بن ابراهیم طاهری که یکی از بزرگان بوده یکشب در عالم خواب آقا حضرت رسول اکرم (ص) را دید، حضرت به او فرمود: قاتل را رها کن. با ترس از خواب بیدار شد. ملازمان خود را طلبید و گفت: این قاتل کیست و در کجاست؟
گفتند: در اینجا حاضر است و خودش هم اقرار بقتل کرده است. او را حاضر کردند اسحق به او گفت اگر راستش را بگوئی تو را رها خواهم کرد قاتل گفت: من با یکسری از رفقایم اهل همه فسادها و لااُبالی گری و عیّاشی و ولگردی بودیم با آنها مرتکب هر حرامی می شدیم و در بغداد بهر عمل زشتی دست میزدیم، یک پیرزالی برای ما زن می آورد. یک روز آن پیر زن بر ما وارد شد که با خودش دختری بسیار زیبا آورده بود، آن...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : زینب میشی

زینب میشی

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
31/3/17
ارسالی‌ها
2,008
پسندها
17,326
امتیازها
42,373
مدال‌ها
22
سطح
24
 
  • نویسنده موضوع
  • #24
( توبه گربه )

مرحوم حاجی نوری رضوان اللّه تعالی علیه در دارالسلام می فرماید:
یکی از علمای نجف نقل فرمود: که در منزل کبوتری داشتیم، گربه ای هم گاهی اوقات به منزل رفت و آمد می کرد، روزی گربه به کبوتر مذبور که مورد علاقه ما بود حمله کرد و او را گرفت و برد و خورد، بچه ها هم تعقیبش کردند ولی نتوانستند او را دریابند.
من هم عصا را نزدیک خودم گذاشته بودم که وقتی گربه رسید او را تنبیه کنم، اما تا چند روز نیامد چون شعور دارد هشیار است می فهمد جائیکه دزدی و خ**یا*نت کرده نباید به این سادگی ها آفتابی شود، یکروز متوجه شدم که آهسته آهسته می آید خیلی مقدس وار عمل به احتیاط میکند، خودم را پنهان کردم که نفهمد در کمینش هستم و فرار کند، داخل حجره شد خودم را پشت پرده پنهان کردم، وارد کتابخانه شد من هم داخل...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : زینب میشی

زینب میشی

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
31/3/17
ارسالی‌ها
2,008
پسندها
17,326
امتیازها
42,373
مدال‌ها
22
سطح
24
 
  • نویسنده موضوع
  • #25
( کمک به سگ )

در کتاب لئالی الاخبار نوشته شده بود: زنی عیّاش و زانیه و بدکاره بود که در مجالس لهو و لعب شرکت می کرد، یک روز در اثناء مسافرتش در بیابان به چاهی می رسد، هرچه نگاه می کند سطلی پیدا کند ولی چیزی نمی یابد آخرش به تَهِ چاه می رود و آب می خورد و بالا می آید.
در این هنگام مشاهده می کند که سگی تشنه است و دنبال آب می گردد دلش به حال او می سوزد کفش خود را سطل و موی و گیسوان خود را می بُرد و طناب درست می کند و به چاه می اندازد و با زحمت از ته چاه آب بیرون می آورد و سگ را سیراب می کند. بعد می گوید خدایا سگی را به سگی ببخش.
چون به یک سگ ترحم می کند و او را سیراب میکند خداهم باو رحم می کند و او را وسیله آمرزشش قرار می دهد. بعد زن گریه زیادی کرده و توبه می کند این کار خیر سبب توبه و...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : زینب میشی

زینب میشی

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
31/3/17
ارسالی‌ها
2,008
پسندها
17,326
امتیازها
42,373
مدال‌ها
22
سطح
24
 
  • نویسنده موضوع
  • #26
( توبه مالک )

در کتاب کیفر و کردار جلد 4 خواندم: مالک بن دینار یکی از عرفای زمان خود بوده که در جوانیش بسیار فرد گنه کار و زشتکار و معصیتهای زیادی می کرده و یکی از عرقخورها و ش*ر..اب خواران روزگارش بود که فضل خدا او را رستگار نمود که خودش میگوید سبب توبه من از گناه و آلودگی این بود:
اول کار عادت زیادی بشراب داشتم. خداوند بمن دختری عنایت فرمود من مشعوفش شدم چون براه افتاد مهرش در دلم زیاد شد و باهم مأنوس شدیم. اوقاتی پیش می آمد که ش*ر..اب بنوشم او دامن مرا میگرفت و میکشید و شرابها را میریخت کم کم دخترم بزرگ شد ولی متاسفانه در سن دوسالگی از دنیا رفت، مرگ او خیلی در من اثر گذاشت که در شب نیمه شعبان ش*ر..اب زیادی خوردم و نماز نخوانده خوابیدم در خواب دیدم قیامت برپاشده و من هم در میان مردم هستم در...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : زینب میشی
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] SHIRIN.SH

زینب میشی

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
31/3/17
ارسالی‌ها
2,008
پسندها
17,326
امتیازها
42,373
مدال‌ها
22
سطح
24
 
  • نویسنده موضوع
  • #27
( فضل خدا )

در کتاب المستطرف جلد 1 صفحه 147 نوشته بود:
یکی از ملاحان و قایقرانان رود نیل که شغل رسمیش عبور دادن مردم از آب به خشکی بوده نقل می کرد: روزی پیرمردی با وقار در حالی که روپوشی پشمین دربرداشت و عصا و ظرف آبی هم به دست گرفته بود به من رسید و پس از سلام گفت: ممکن است مرا عبور دهی و به آن طرف رودخانه برسانی؟
گفتم: آری، پس بی درنگ به قایق و زورق سوار شد، منهم او را عبور دادم. همینکه خواست پیاده شود، دیدم آن روپوش و عصا و ظرف آب را پیش من گذاشت و گفت: اینها پیش تو امانت باشد و بدان که فردا هنگام زوال من در کنار این درخت از دنیا خواهم رفت و تو این مطلب را فراموش می کنی، اما از تو خواهشی دارم که هروقت متذکر شدی و به یادت آمد، بیا و مرا غسل ده و با همان کفن که زیر سردارم بدنم را...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : زینب میشی

زینب میشی

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
31/3/17
ارسالی‌ها
2,008
پسندها
17,326
امتیازها
42,373
مدال‌ها
22
سطح
24
 
  • نویسنده موضوع
  • #28
قدری گذشت ولی هنوز هوا درست روشن نشده بود که ناگهان جوانی شتاب زده از راه رسید به صورتش نظر کردم دانستم یکی از بازیگران مجالس لهو و لعب و گناه و معصیت است بر من سلام کرد، منهم جوابش را دادم آنگاه پرسید توفلانی پسر فلانی نیستی؟ گفتم آری. گفت: امانتهائی را که بتو سپرده شده است بیاور. گفتم تواز کجا دانستی که نزد من امانتی است؟ جوان گفت: در این مورد سؤال نکن، من که مایل بودم اصل مطلب را بفهمم به آنجوان اصرار کردم. آنجوان سؤال مرا اینگونه پاسخ داد که من چیزی نمی دانم جز اینکه شب گذشته در مجلس عروسی شخص تاجری به ساز و نواز و رقص مشغول بودم. تا اینکه سحرگاهان صدای مناجات و راز و نیاز بندگان خدا گوش جانم را نواخت و چراغ خاموش وجودم که وجدانم باشد از خواب غفلت بیدار شد. از عمل خویش شرمنده و...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : زینب میشی

زینب میشی

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
31/3/17
ارسالی‌ها
2,008
پسندها
17,326
امتیازها
42,373
مدال‌ها
22
سطح
24
 
  • نویسنده موضوع
  • #29
( ره حق )

حضرت آیة الله استاد بزرگوار جناب آقای سید حسن ابطحی دامت ظله العالی در کتاب سیر الی الله نوشته یک بنده خدائی گفت: در شب یازدهم ذیقعده (سال 1363) که تولد حضرت علی بن موسی الرّضا - علیه آلاف تحیة و الثنا - من در مشهد مقدس بودم آن روزها از همه چیز حتَّی از خدا و دین معنویات بطور کلّی غافل بودم، گاهی بعضی از دوستان تذکّراتی بمن می دادند که خدائی هست قیامتی هست کمالات روحی و معنوی هست و بالاخره انسانیتی هست، امّا من توجهی نداشتم و به فکر آخور و دنیا و حیوانیّت خود مثل اکثر مردم مشغول بودم ولی در آن شب گذرم به صحن مقدس حضرت علی بن موسی الرضا (ع) افتاد، چراغانی مفصلی کرده بودند ومیلاد مسعود آن حضرت را جشن گرفته بودند و با آن که ساعت ده شب بود در میان صحن مطهر جمعیت زیادی با...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : زینب میشی

زینب میشی

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
31/3/17
ارسالی‌ها
2,008
پسندها
17,326
امتیازها
42,373
مدال‌ها
22
سطح
24
 
  • نویسنده موضوع
  • #30
( خدای گنه کاران )

در کتاب زبدة القصص جلد 2 مسطور بود که یک روز حضرت موسی (ع) در کوه طور در مناجات خود عرضکرد: یااله العالمین (ای خدای جهانیان) جواب آمد لبیک (یعنی ندای تو را پذیرفتم) سپس عرض کرد یا اله المطیعین (ای خدای اطاعت کنندگان) جواب آمد لبیک سپس عرضکرد یا اله العاصین (ای خدای گنهکاران) این دفعه سه بار شنید لبیک، لبیک، لبیک.
حضرت موسی (علی نبینا و آله و علیه السلام) عرضکرد خدایا حکمتش چیست که تو را به بهترین اسامی صدا زدم یک بار جواب دادی، اما تا گفتم ای خدای گنه کارها سه بار جواب مرا دادی خطاب شد، ای موسی، عارفان به معرفت خود و نیکوکاران به کار نیک خود و مطیعان به اطاعت خود اعتماد دارند، ولی گنهکاران جز به فضل من پناهی ندارند اگر من آنها را هم از درگاه خود نا امید گردانم به...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : زینب میشی

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا