تو شهر بازی همیشه مامانم میگه سوار چیزای ترسناک نشو میترسم
منم که بیشعور میرم سوار میشم وقتی میبینم داره از اون پایین دعا میخونه یهو یه جیغ میکشم که با دو ماراتن میاد ببینه من چمه
سینما که هیچی
ولی شهربازی یبار رفته بودیم تونل وحشت از اینایی که گروهی باهم میریم تو
منم از یکی از دخترایی که تو گروهمون بود بدم میمومد
وقتی حواسش نبود براش زیرپایی گرفتم کلی با جیغ زدنش حال کردم
ی بار ک رفتم شهربازی ی شلنگ اب بود کنار درخت همون موقع چندتا پسر از ترن اومده بودن پایین منم شلنگ و برداشتم از دور اب ریختم پشت شلوار پسره بعدش فرار کردم هرکی میدیش ی فکر دیگه میکرد بش میخندید منم روحم شاد میشد
با چنتا از دوستان رفتییم شهربازی
مجبورشون کردم بریم کشتی دیوونه و نشوندمشون ردیفای بالا
اونا جیغ میزدن من فیلم گرفتم بعدا گوشی خواهرمو که خودش هم توی فیلم بود کش رفتم و با گوشی خواهرم اون فیلمو به عنوان پستش گذاشتم:/