نگاه وحشی لیلی چه افسون کرد صحرا را
که نقش پای آهو چشم مجنون کرد صحرا را
دل از داغ محبت گر به این دیوانگی بالد
همان یک لاله خواهد طشت پرخون کرد صحرا را
نفس آشفته می دارد چو گل جمعیت ما را
پریشان می نویسد کلک موج احوال دریا را
در این وادی که می بایدگذشت از هر چه پیش آید
خوش آن رهرو که در دامان دی پیچید فردا را
******
به گلشن گر بر افشاند ز روی ناز کاکل را
هجوم ناله ام آشفته سازد زلف سنبل را
چرا عاشق نگیرد ازخطش درس ز خود رفتن
که بلبل موج جام باده می خواند رگ گل را