متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

دنباله دار دفتر خاطرات عمومی؟!

  • نویسنده موضوع نگار 1373
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 15
  • بازدیدها 586
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

MAHKAME _R

کاربر فعال
سطح
4
 
ارسالی‌ها
924
پسندها
11,935
امتیازها
34,373
مدال‌ها
3
  • #11
امروز کلا روز خوبی برام بود هیچ کس اذیتم نمیکرد باهم بد رفتاری نمیکرد
غذام خیلی خوشمزه بود همه راضی بودن
روز پدر رو به بابام تبریک گفتم و بوسش کردم
به دامادمون و پسر عمومم روز پدر رو تبریک گفتم
و گفتن خیلی ممنون
کلا روز خوبی بود راضی بودم
خدا جون شکرت بابت همه چیز
خیلی دوست دارم خدا
 

YGNeae

کاربر خبره
سطح
40
 
ارسالی‌ها
5,997
پسندها
41,959
امتیازها
0
مدال‌ها
31
  • #12
امروز فکر می کردم همه چیز قراره رویایی باشه خودمو اماده کردم اما لحظه اخر فهمیدم هیچ چیز قرار نیس تو این دنیا خوب باشه
 
امضا : YGNeae

Narges_D

کاربر فعال
سطح
29
 
ارسالی‌ها
1,254
پسندها
20,499
امتیازها
48,373
مدال‌ها
23
  • #13

صبح تا بلندشدم با بابام رفتیم دوربزنیم تو خیابون که رفتیم بستنی خوردیم اونم چه بستنی://
کاملاپشیمونم ازخوردنش کاش پیتزامیخوردیم
بعدم خانه الانم میریم مهمونی-_-
 
امضا : Narges_D

atiyeh

مدیر بازنشسته
سطح
13
 
ارسالی‌ها
389
پسندها
2,951
امتیازها
14,573
مدال‌ها
15
  • #14
امروز من و خانواده ام رفتیم 12 بدر تو دل طبیعت ولی خب زیادی طبیعت بود آفتاب و باد و خاک در نهایت طوفان
اصولا ما جاهایی می ریم که خلوت باشه ولی اینبار زیادی خلوت و پرت بود
کنار کوه و صحرا تقریبا
وقتی رسیدیم خانم والده ی بنده ی تازه یادشون اومده که ظرف برای پختن غذا همراش نیورده
حالا در نظر بگرید باد میومد و ما پیکنیک داشتیم
و ماهیتابه مون یک نفره بود
درحالی که ما پنج نفر بودیم از روطرف پتو گرفته بودیم که باد نزنه نابود کنه همچیو
ممکن سوال کنید خوب چرا برنگشتیم
سوال خوبیه
چون ما خونواده ی لحظه نودی هستیم و همه کارامونو تو 3 دقیقه ی اضافی انجام میدیم وقتی کاری کنیم در هر شرایطی تا تهش میریم
برنامه هم نداریم شعارمون اینه ک هر چیز که پیش آید خوش آید
خلاصه با مرارت بسیار و تلاش خانم...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : atiyeh

S O-O M

کاربر فعال
سطح
13
 
ارسالی‌ها
1,324
پسندها
3,557
امتیازها
20,173
مدال‌ها
14
  • #15
سه سال پیش میخواستم یه جا ثبت نام کنم بعد مامانم زنگ زده بود به مدرسه ای که میخواستم برم آدرس گرفته بود. بعد این مدرسه نزدیک اداره برق بود :/ منم گفتم ولش کن اینکه نوشتن نداره دیگه یادم می مونه. خلاصه ما آماده شدیم و راه افتادیم. (پ.ن: اون روزا من به شدت تو فاز پیاده اینور اونور رفتن بودم با مامانم پیاده رفتیم!) بعد من به مامانم گفتم اون مدرسه نزدیک اداره آب بود :/ مامانمم یادش نبود آب نبود برق بود :/ خلاصه ما رفتیم و کلیییییی اذیت شدیم و راه رفتیم و از قضای روزگاه نزدیک اداره آب دوره دوم فرزانگان بود :/ هیچی دیگه اونجا رفتیم و آدرس دوره اول رو گرفتیمو رفتیم :/ دو روز پیش برا ثبت نام تو دوره دوم رفتم. اصن انگار نه انگار سه سال از این ماجرا میگذشت. تا خود خونه زمینو گاز میزدم :/ و الان...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : S O-O M
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Sepideh.T

ایسا

رفیق جدید انجمن
سطح
4
 
ارسالی‌ها
71
پسندها
357
امتیازها
1,963
مدال‌ها
4
  • #16
رفته بودیم مشهد داشتیم تو تاکسی میرفتیم کوه سنگی که راننده تاکسی برگشت به بابام گفت شما گلستانی هستین بابام گف از کجا فهمیدین راننده گف برا لهجتون بابام برگشت بهم گف ایسا ما لهجه داریم برگشتم به بابام گفتم ننٍننمممٍٍدانم بابام برگشت اممم اره شمالیم عمومو زن عموم مرده بودن از خنده :458071-43334d713ad235cc803ee5474567490d: :458071-43334d713ad235cc803ee5474567490d: :458071-43334d713ad235cc803ee5474567490d: :458163-cdc46d836b862581c9eadd9fea1d090d::458163-cdc46d836b862581c9eadd9fea1d090d:
 
آخرین ویرایش
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

پاسخ‌ها
0
بازدیدها
124
پاسخ‌ها
3
بازدیدها
186

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا