- ارسالیها
- 251
- پسندها
- 5,866
- امتیازها
- 28,973
- مدالها
- 4
- نویسنده موضوع
- #31
زنده ياد مرتضي احمدي:
اما آسمون اون وقتا آبی تر بود، روبوما همیشه کفتر بود. حیاطا باغ بودن، آدما سردماغ بودن، بچه ها چاق بودن، جوونا قلچماق بودن، دخترا با حیا بودن، مردما با صفا بودن، حوض پر آبی بود، مرد میرآبی بود، شبا مهتابی بود، روزا آفتابی بود، حالی بود، حالی بود، تونی بود، آبی بود، چی بگم، نون گندم مال مردم اگه بود نمی رفت از گلو پایین به خدا، اگرم مشکلی بود، آجیل مشکل گشا حلش می کرد. بچه ها بازی می کردن تو کوچه، جمجمک برگ خزون، حمومک مورچه داره، بازی مرد خدا، کو، کجاست مرد خدا؟…
اما آسمون اون وقتا آبی تر بود، روبوما همیشه کفتر بود. حیاطا باغ بودن، آدما سردماغ بودن، بچه ها چاق بودن، جوونا قلچماق بودن، دخترا با حیا بودن، مردما با صفا بودن، حوض پر آبی بود، مرد میرآبی بود، شبا مهتابی بود، روزا آفتابی بود، حالی بود، حالی بود، تونی بود، آبی بود، چی بگم، نون گندم مال مردم اگه بود نمی رفت از گلو پایین به خدا، اگرم مشکلی بود، آجیل مشکل گشا حلش می کرد. بچه ها بازی می کردن تو کوچه، جمجمک برگ خزون، حمومک مورچه داره، بازی مرد خدا، کو، کجاست مرد خدا؟…