شاعرغیرپارسی •٠ اشعار آنتونیو ماچادو •٠

  • نویسنده موضوع YGNeae
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 5
  • بازدیدها 355
  • کاربران تگ شده هیچ

YGNeae

کاربر ویژه
کاربر خبره
تاریخ ثبت‌نام
14/6/18
ارسالی‌ها
6,231
پسندها
43,065
امتیازها
0
مدال‌ها
31
سطح
39
 
  • نویسنده موضوع
  • #1
بهار

هنگام‌که با پروازی سنگین و گوشخراش
هواپیمایی ملخی، تهدیدکنان به خانه نزدیک می‌شود
و لحظه‌ای بر فراز بامِ بیهوده متوقف می‌گردد

نیرومندتر از جنگ ـ خشونت و وحشت ـ
سرزمین اسپانیا را با چهره خندان خود می‌خوانی
که سبزی روشنت در جوانه‌های سپیدار، بیدار است.
برفِ قله‌هایت آب می‌شود و با صدایی سهمگین بر یخ فرومی‌ریزد
رودی سرخ بر بستر خاکستری جریان می‌یابد

هنگام‌که کوهستان‌ها طنین‌اندازند و بخار از دریا برمی‌خیزد
آژیری با صدایی گوش‌خراش ناله سرمی‌دهد
و هواپیمایی، نقره‌فام در آسمان آبی ، ظاهر می‌شود

تو ای دختر خستگی ناپذیر ربّانی
هی‌هی و ساز چوپانانت
چه بلند و نافذ بر گوش‌ها می‌نشیند.
 
امضا : YGNeae

YGNeae

کاربر ویژه
کاربر خبره
تاریخ ثبت‌نام
14/6/18
ارسالی‌ها
6,231
پسندها
43,065
امتیازها
0
مدال‌ها
31
سطح
39
 
  • نویسنده موضوع
  • #2
زمین


زمین برهنه و خالی بود
و شلاق برف و باد

پای در راه نهادم
در جنگلی از سایه‌ها
در سایه‌های یک جنگل

خورشید ابرها را
با شیپور نقره‌ای‌اش
تارانده و
برف افتاده بود

آنجا آنان را دیدم
که از پوششش قلعی فراموشی‌شان بیرون می‌آیند
نه می‌خواستم فریاد بزنم
و نه می‌توانستم.

 
امضا : YGNeae

YGNeae

کاربر ویژه
کاربر خبره
تاریخ ثبت‌نام
14/6/18
ارسالی‌ها
6,231
پسندها
43,065
امتیازها
0
مدال‌ها
31
سطح
39
 
  • نویسنده موضوع
  • #3
شب خاکستری

شب خاکستری
شبی غمگنانه برای تماشا
شبی منزوی چونان روح من
و غم‌های قدیمی
که در غارهای افسردگی زندگی می‌کنند

علت این ترس چیست
معنای آنرا نمی‌دانم
اما خاطراتی هستند که می‌گویند:
آری، من کودکی بودم و تو همراه همیشه‌ی من.

 
امضا : YGNeae

YGNeae

کاربر ویژه
کاربر خبره
تاریخ ثبت‌نام
14/6/18
ارسالی‌ها
6,231
پسندها
43,065
امتیازها
0
مدال‌ها
31
سطح
39
 
  • نویسنده موضوع
  • #4
باغ

دور از باغ تو بر فراز جنگل
شب، اسپند طلایی‌اش را در شعله‌های سرخی
از مس و خاکستر می‌سوزاند
در باغ تو کوکبی‌ها می‌رویند
این باغ لعنتی
امروز همچون کار یک آرایشگر زیباست
با این نخل‌های کوچک و باریک
و این باغچه‌ی مستطیلی‌ شکل با مورت‌های محصور
و درخت کوچک پرتقال در گلدان گِلی…

و آب چشمه‌ی سنگی
که بر بستری از گوش‌ ماهی‌های سپید
می‌رود و می‌خندد.

 
امضا : YGNeae

YGNeae

کاربر ویژه
کاربر خبره
تاریخ ثبت‌نام
14/6/18
ارسالی‌ها
6,231
پسندها
43,065
امتیازها
0
مدال‌ها
31
سطح
39
 
  • نویسنده موضوع
  • #5
مزرعه

شب فرود می‌آید
همچون آتشی خُرد که خاموش می‌شود
بر فراز کوه‌ها هنوز اخگرهایی چند می‌درخشند
و این درخت شکسته بر راه‌های روشن
انسان را از ترحم به گریه وامی‌دارد
دو شاخه بر تنه‌ی زخمی
و بر هریک برگی سیاه و فسرده
گریه می‌کنی؟
آنجا در دوردست، میان سپیدارهای طلایی
تو را سایه‌های عشق انتظار می‌کشند.

 
امضا : YGNeae

YGNeae

کاربر ویژه
کاربر خبره
تاریخ ثبت‌نام
14/6/18
ارسالی‌ها
6,231
پسندها
43,065
امتیازها
0
مدال‌ها
31
سطح
39
 
  • نویسنده موضوع
  • #6
مرگ پسر بچه‌ی مجروح

باز شب است … و چکش‌های تند تب بر شقیقه‌ی کودک
پیشانی‌اش را به‌دستمالی بست‌اند. مادر، پرنده‌ی زرد!
پروانه‌ها، سیاه و بنفش!

بخواب پسرم. و دستان کوچکش را
کنار تخت در دست‌هایش می‌گیرد. آه، گُل آتش!
چه‌ کس باید تو را سرد کند، بگو، گلِ خونِ من؟
عطر سنبل رومی اتاق محقر خواب را پر کرده است.

بیرون، بدر ماه
گنبدها و برج‌های شهر تاریک
هواپیمائی نامرئی می‌غرد

تو خوابیده‌ای، آه شکوفه‌ی شیرین خون من؟
شیشه‌ی پنجره‌ی مهتابی می‌لرزد
آه، سرما، سرما، سرما، سرما، سرما!

 
امضا : YGNeae

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا