باز باران
باز باران
این دفعه نه باترانه
نه غزل خوان شبانه
نه که نم نم خیلی کم کم
نه قشنگ وعاشقانه
گویی ابر مهلت نمی داد
باشتاب وبی بهانه
تند می بارید چون برق
چکه می کردسقف خانه
ناگهان طوفان بپا شد
رفت شوق شاعرانه
مادرم نجوا می کرد
بی صدا و عاقلانه
می کشید دست نوازش
بر سر ما دوستانه
ترس در دلها روانه
بود از سیلی نشانه
سیل آمد خانه را برد
کرد ویران آشیانه
یکدفعه باران زیبا
همچو دیوی توی خانه
موج می زد مثل دریا
تا رسید بربام خانه
مردمم را آب می برد
سوی دریا وکرانه
آسمان هم گریه می کرد
از برای این فسانه
در دلم غمگین سرودم
یک سرود کودکانه
کاشکی باران ببارد
نرم و زیبا عاشقانه
نم نم باران زیبا
مهربان باش با زمانه
با طراوت بر زمین بار...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.