دنباله دار ✎ ادامـــه‌ش بده...✎

  • نویسنده موضوع نسترن محمودی
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 14
  • بازدیدها 431
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

نسترن محمودی

نویسنده انجمن
سطح
9
 
ارسالی‌ها
1,381
پسندها
30,385
امتیازها
63,073
مدال‌ها
13
محل سکونت
تهران
  • نویسنده موضوع
  • #1
104252

خب خب خب
نوبتی هم باشه، نوبت سرگرمیه منه...!
دوستان جریان از این قراره که من یه جمله‌ می‌نویسم، نفر بعدی جمله‌ی من رو توی پست خودش کپی می‌کنه و ادامه‌ش یه جمله دیگه می‌نویسه...
این روند همین‌جور ادامه پیدا می‌کنه تا یه داستان بامزه درست بشه...
فقط تا جایی که می‌تونید جمله‌هاتون جوری باشه که بشه ادامه‌ش داد...


توجه توجه!

به هیچ وجه من‌الوجوه اسپم ندید!
 

نسترن محمودی

نویسنده انجمن
سطح
9
 
ارسالی‌ها
1,381
پسندها
30,385
امتیازها
63,073
مدال‌ها
13
محل سکونت
تهران
  • نویسنده موضوع
  • #2

NEGIN_R

کاربر حرفه‌ای
سطح
44
 
ارسالی‌ها
1,794
پسندها
63,556
امتیازها
77,373
مدال‌ها
33
  • #3
امشبم مثل هر شب، از ترس رعد و برق، جام رو خیس کردم و از ترس اینکه بازم مامانم دعوام کنه سرم رو زیر پتو بردم و زدم زیر گریه...
 
امضا : NEGIN_R

شَفَــق

هنرمند انجمن
سطح
43
 
ارسالی‌ها
1,517
پسندها
59,974
امتیازها
63,073
مدال‌ها
27
  • #4
امشبم مثل هر شب، از ترس رعد و برق، جام رو خیس کردم و از ترس اینکه بازم مامانم دعوام کنه سرم رو زیر پتو بردم و زدم زیر گریه. همون لحظه در اتاق باز شد، ترس رعدوبرق از یه طرف و ترس اون سایه که رو دیوار افتاده بود از طرف دیگه...
 
امضا : شَفَــق

HanAneH

کاربر نیمه فعال
سطح
24
 
ارسالی‌ها
552
پسندها
17,195
امتیازها
35,373
مدال‌ها
17
محل سکونت
خونه‌ی بابام:))
  • #5
امشبم مثل هر شب، از ترس رعد و برق، جام رو خیس کردم و از ترس اینکه بازم مامانم دعوام کنه سرم رو زیر پتو بردم و زدم زیر گریه. همون لحظه در اتاق باز شد، ترس رعدوبرق از یه طرف و ترس اون سایه که رو دیوار افتاده بود از طرف دیگه.با ترس ولرز بلند شدم و رفتم سمت راهرو.شلوار خیسم اذیتم میکرد ولی چاره ای نداشتم.با چیزی که دیدم نمیدونستم بخندم یا گریه کنم
 
امضا : HanAneH

نسترن محمودی

نویسنده انجمن
سطح
9
 
ارسالی‌ها
1,381
پسندها
30,385
امتیازها
63,073
مدال‌ها
13
محل سکونت
تهران
  • نویسنده موضوع
  • #6
امشبم مثل هر شب، از ترس رعد و برق، جام رو خیس کردم و از ترس اینکه بازم مامانم دعوام کنه سرم رو زیر پتو بردم و زدم زیر گریه. همون لحظه در اتاق باز شد، ترس رعدوبرق از یه طرف و ترس اون سایه که رو دیوار افتاده بود از طرف دیگه.با ترس ولرز بلند شدم و رفتم سمت راهرو.شلوار خیسم اذیتم میکرد ولی چاره ای نداشتم.با چیزی که دیدم نمیدونستم بخندم یا گریه کنم، خواهر بزرگم، ستاره بازم مثل دیوونه‌ها تو خواب راه افتاده بود و موهای وزوزیش، دیگه هیچ فرقی با سیم ظرفشویی نداشت
 

*SHAKIBAgh*

کاربر خبره
سطح
30
 
ارسالی‌ها
4,166
پسندها
28,325
امتیازها
69,873
مدال‌ها
26
  • #7
امشبم مثل هر شب، از ترس رعد و برق، جام رو خیس کردم و از ترس اینکه بازم مامانم دعوام کنه سرم رو زیر پتو بردم و زدم زیر گریه. همون لحظه در اتاق باز شد، ترس رعدوبرق از یه طرف و ترس اون سایه که رو دیوار افتاده بود از طرف دیگه.با ترس ولرز بلند شدم و رفتم سمت راهرو.شلوار خیسم اذیتم میکرد ولی چاره ای نداشتم.با چیزی که دیدم نمیدونستم بخندم یا گریه کنم، خواهر بزرگم، ستاره بازم مثل دیوونه‌ها تو خواب راه افتاده بود و موهای وزوزیش، دیگه هیچ فرقی با سیم ظرفشویی نداشت یه نقشه شیطانی خوب توی ذهنم اومد میشد ماست مالی کرد کار خرابیمو نه؟؟
طنابی که مامان هر شب به دستش میبنده تا جایی نرو رو به دست گرفتم به زور به سمت اتاقش کشیدمش. اه این شلوار نکبت دیگه چی بود. زرت و زرت میخوره به پام و حالمو به هم میزد
 
امضا : *SHAKIBAgh*

ADONIS

رفیق جدید انجمن
سطح
10
 
ارسالی‌ها
75
پسندها
1,790
امتیازها
11,503
مدال‌ها
12
محل سکونت
جایگاه ملکه اعماق تاریک جنگل
  • #8
امشبم مثل هر شب، از ترس رعد و برق، جام رو خیس کردم و از ترس اینکه بازم مامانم دعوام کنه سرم رو زیر پتو بردم و زدم زیر گریه همون لحظه در اتاق باز شد، ترس رعدوبرق از یه طرف و ترس اون سایه که رو دیوار افتاده بود از طرف دیگه.با ترس ولرز بلند شدم و رفتم سمت راهرو.شلوار خیسم اذیتم میکرد ولی چاره ای نداشتم.با چیزی که دیدم نمیدونستم بخندم یا گریه کنم، خواهر بزرگم، ستاره بازم مثل دیوونه‌ها تو خواب راه افتاده بود و موهای وزوزیش، دیگه هیچ فرقی با سیم ظرفشویی نداشت یه نقشه شیطانی خوب توی ذهنم اومد میشد ماست مالی کرد کار خرابیمو نه؟؟
طنابی که مامان هر شب به دستش میبنده تا جایی نرو رو به دست گرفتم به زور به سمت اتاقش کشیدمش. اه این شلوار نکبت دیگه چی بود.
زرت و زرت میخوره به پام و حالمو به هم میزد...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ADONIS

ADONIS

رفیق جدید انجمن
سطح
10
 
ارسالی‌ها
75
پسندها
1,790
امتیازها
11,503
مدال‌ها
12
محل سکونت
جایگاه ملکه اعماق تاریک جنگل
  • #9
امشبم مثل هر شب، از ترس رعد و برق، جام رو خیس کردم و از ترس اینکه بازم مامانم دعوام کنه سرم رو زیر پتو بردم و زدم زیر گریه همون لحظه در اتاق باز شد، ترس رعدوبرق از یه طرف و ترس اون سایه که رو دیوار افتاده بود از طرف دیگه.با ترس ولرز بلند شدم و رفتم سمت راهرو.شلوار خیسم اذیتم میکرد ولی چاره ای نداشتم.با چیزی که دیدم نمیدونستم بخندم یا گریه کنم، خواهر بزرگم، ستاره بازم مثل دیوونه‌ها تو خواب راه افتاده بود و موهای وزوزیش، دیگه هیچ فرقی با سیم ظرفشویی نداشت یه نقشه شیطانی خوب توی ذهنم اومد میشد ماست مالی کرد کار خرابیمو نه؟؟
طنابی که مامان هر شب به دستش میبنده تا جایی نرو رو به دست گرفتم به زور به سمت اتاقش کشیدمش. اه این شلوار نکبت دیگه چی بود.
زرت و زرت میخوره به پام و حالمو به هم میزد...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ADONIS

Toofann

رفیق جدید انجمن
سطح
8
 
ارسالی‌ها
65
پسندها
1,711
امتیازها
9,578
مدال‌ها
7
  • #10
امشبم مثل هر شب، از ترس رعد و برق، جام رو خیس کردم و از ترس اینکه بازم مامانم دعوام کنه سرم رو زیر پتو بردم و زدم زیر گریه همون لحظه در اتاق باز شد، ترس رعدوبرق از یه طرف و ترس اون سایه که رو دیوار افتاده بود از طرف دیگه.با ترس ولرز بلند شدم و رفتم سمت راهرو.شلوار خیسم اذیتم میکرد ولی چاره ای نداشتم.با چیزی که دیدم نمیدونستم بخندم یا گریه کنم، خواهر بزرگم، ستاره بازم مثل دیوونه‌ها تو خواب راه افتاده بود و موهای وزوزیش، دیگه هیچ فرقی با سیم ظرفشویی نداشت یه نقشه شیطانی خوب توی ذهنم اومد میشد ماست مالی کرد کار خرابیمو نه؟؟
طنابی که مامان هر شب به دستش میبنده تا جایی نرو رو به دست گرفتم به زور به سمت اتاقش کشیدمش. اه این شلوار نکبت دیگه چی بود.
زرت و زرت میخوره به پام و حالمو به هم میزد...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا