دنباله دار ✎ ادامـــه‌ش بده...✎

  • نویسنده موضوع نسترن محمودی
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 14
  • بازدیدها 520
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

نسترن محمودی

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
تاریخ ثبت‌نام
21/7/18
ارسالی‌ها
1,378
پسندها
30,359
امتیازها
63,073
مدال‌ها
13
سطح
9
 
  • نویسنده موضوع
  • #1
104252

خب خب خب
نوبتی هم باشه، نوبت سرگرمیه منه...!
دوستان جریان از این قراره که من یه جمله‌ می‌نویسم، نفر بعدی جمله‌ی من رو توی پست خودش کپی می‌کنه و ادامه‌ش یه جمله دیگه می‌نویسه...
این روند همین‌جور ادامه پیدا می‌کنه تا یه داستان بامزه درست بشه...
فقط تا جایی که می‌تونید جمله‌هاتون جوری باشه که بشه ادامه‌ش داد...


توجه توجه!

به هیچ وجه من‌الوجوه اسپم ندید!
 

نسترن محمودی

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
تاریخ ثبت‌نام
21/7/18
ارسالی‌ها
1,378
پسندها
30,359
امتیازها
63,073
مدال‌ها
13
سطح
9
 
  • نویسنده موضوع
  • #2

نگین قاسمی

مدیر ارشد
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
تاریخ ثبت‌نام
26/7/18
ارسالی‌ها
1,794
پسندها
63,465
امتیازها
77,373
مدال‌ها
33
سن
28
سطح
44
 
  • مدیرکل
  • #3
امشبم مثل هر شب، از ترس رعد و برق، جام رو خیس کردم و از ترس اینکه بازم مامانم دعوام کنه سرم رو زیر پتو بردم و زدم زیر گریه...
 
امضا : نگین قاسمی

شَفَــق

عکاس انجمن
هنرمند انجمن
تاریخ ثبت‌نام
29/10/18
ارسالی‌ها
1,514
پسندها
59,933
امتیازها
63,073
مدال‌ها
27
سن
22
سطح
43
 
  • #4
امشبم مثل هر شب، از ترس رعد و برق، جام رو خیس کردم و از ترس اینکه بازم مامانم دعوام کنه سرم رو زیر پتو بردم و زدم زیر گریه. همون لحظه در اتاق باز شد، ترس رعدوبرق از یه طرف و ترس اون سایه که رو دیوار افتاده بود از طرف دیگه...
 
امضا : شَفَــق

HanAneH

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال
تاریخ ثبت‌نام
21/1/19
ارسالی‌ها
552
پسندها
17,200
امتیازها
35,373
مدال‌ها
17
سطح
24
 
  • #5
امشبم مثل هر شب، از ترس رعد و برق، جام رو خیس کردم و از ترس اینکه بازم مامانم دعوام کنه سرم رو زیر پتو بردم و زدم زیر گریه. همون لحظه در اتاق باز شد، ترس رعدوبرق از یه طرف و ترس اون سایه که رو دیوار افتاده بود از طرف دیگه.با ترس ولرز بلند شدم و رفتم سمت راهرو.شلوار خیسم اذیتم میکرد ولی چاره ای نداشتم.با چیزی که دیدم نمیدونستم بخندم یا گریه کنم
 
امضا : HanAneH

نسترن محمودی

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
تاریخ ثبت‌نام
21/7/18
ارسالی‌ها
1,378
پسندها
30,359
امتیازها
63,073
مدال‌ها
13
سطح
9
 
  • نویسنده موضوع
  • #6
امشبم مثل هر شب، از ترس رعد و برق، جام رو خیس کردم و از ترس اینکه بازم مامانم دعوام کنه سرم رو زیر پتو بردم و زدم زیر گریه. همون لحظه در اتاق باز شد، ترس رعدوبرق از یه طرف و ترس اون سایه که رو دیوار افتاده بود از طرف دیگه.با ترس ولرز بلند شدم و رفتم سمت راهرو.شلوار خیسم اذیتم میکرد ولی چاره ای نداشتم.با چیزی که دیدم نمیدونستم بخندم یا گریه کنم، خواهر بزرگم، ستاره بازم مثل دیوونه‌ها تو خواب راه افتاده بود و موهای وزوزیش، دیگه هیچ فرقی با سیم ظرفشویی نداشت
 

*SHAKIBAgh*

کاربر خبره
کاربر خبره
تاریخ ثبت‌نام
25/6/18
ارسالی‌ها
4,176
پسندها
28,432
امتیازها
69,873
مدال‌ها
26
سطح
30
 
  • #7
امشبم مثل هر شب، از ترس رعد و برق، جام رو خیس کردم و از ترس اینکه بازم مامانم دعوام کنه سرم رو زیر پتو بردم و زدم زیر گریه. همون لحظه در اتاق باز شد، ترس رعدوبرق از یه طرف و ترس اون سایه که رو دیوار افتاده بود از طرف دیگه.با ترس ولرز بلند شدم و رفتم سمت راهرو.شلوار خیسم اذیتم میکرد ولی چاره ای نداشتم.با چیزی که دیدم نمیدونستم بخندم یا گریه کنم، خواهر بزرگم، ستاره بازم مثل دیوونه‌ها تو خواب راه افتاده بود و موهای وزوزیش، دیگه هیچ فرقی با سیم ظرفشویی نداشت یه نقشه شیطانی خوب توی ذهنم اومد میشد ماست مالی کرد کار خرابیمو نه؟؟
طنابی که مامان هر شب به دستش میبنده تا جایی نرو رو به دست گرفتم به زور به سمت اتاقش کشیدمش. اه این شلوار نکبت دیگه چی بود. زرت و زرت میخوره به پام و حالمو به هم میزد
 
امضا : *SHAKIBAgh*

ADONIS

کاربر سایت
رفیق جدید انجمن
تاریخ ثبت‌نام
7/3/19
ارسالی‌ها
75
پسندها
1,791
امتیازها
11,503
مدال‌ها
12
سن
22
سطح
10
 
  • #8
امشبم مثل هر شب، از ترس رعد و برق، جام رو خیس کردم و از ترس اینکه بازم مامانم دعوام کنه سرم رو زیر پتو بردم و زدم زیر گریه همون لحظه در اتاق باز شد، ترس رعدوبرق از یه طرف و ترس اون سایه که رو دیوار افتاده بود از طرف دیگه.با ترس ولرز بلند شدم و رفتم سمت راهرو.شلوار خیسم اذیتم میکرد ولی چاره ای نداشتم.با چیزی که دیدم نمیدونستم بخندم یا گریه کنم، خواهر بزرگم، ستاره بازم مثل دیوونه‌ها تو خواب راه افتاده بود و موهای وزوزیش، دیگه هیچ فرقی با سیم ظرفشویی نداشت یه نقشه شیطانی خوب توی ذهنم اومد میشد ماست مالی کرد کار خرابیمو نه؟؟
طنابی که مامان هر شب به دستش میبنده تا جایی نرو رو به دست گرفتم به زور به سمت اتاقش کشیدمش. اه این شلوار نکبت دیگه چی بود.
زرت و زرت میخوره به پام و حالمو به هم میزد...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ADONIS

ADONIS

کاربر سایت
رفیق جدید انجمن
تاریخ ثبت‌نام
7/3/19
ارسالی‌ها
75
پسندها
1,791
امتیازها
11,503
مدال‌ها
12
سن
22
سطح
10
 
  • #9
امشبم مثل هر شب، از ترس رعد و برق، جام رو خیس کردم و از ترس اینکه بازم مامانم دعوام کنه سرم رو زیر پتو بردم و زدم زیر گریه همون لحظه در اتاق باز شد، ترس رعدوبرق از یه طرف و ترس اون سایه که رو دیوار افتاده بود از طرف دیگه.با ترس ولرز بلند شدم و رفتم سمت راهرو.شلوار خیسم اذیتم میکرد ولی چاره ای نداشتم.با چیزی که دیدم نمیدونستم بخندم یا گریه کنم، خواهر بزرگم، ستاره بازم مثل دیوونه‌ها تو خواب راه افتاده بود و موهای وزوزیش، دیگه هیچ فرقی با سیم ظرفشویی نداشت یه نقشه شیطانی خوب توی ذهنم اومد میشد ماست مالی کرد کار خرابیمو نه؟؟
طنابی که مامان هر شب به دستش میبنده تا جایی نرو رو به دست گرفتم به زور به سمت اتاقش کشیدمش. اه این شلوار نکبت دیگه چی بود.
زرت و زرت میخوره به پام و حالمو به هم میزد...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ADONIS

Toofann

کاربر سایت
رفیق جدید انجمن
تاریخ ثبت‌نام
31/3/19
ارسالی‌ها
65
پسندها
1,711
امتیازها
9,578
مدال‌ها
7
سطح
8
 
  • #10
امشبم مثل هر شب، از ترس رعد و برق، جام رو خیس کردم و از ترس اینکه بازم مامانم دعوام کنه سرم رو زیر پتو بردم و زدم زیر گریه همون لحظه در اتاق باز شد، ترس رعدوبرق از یه طرف و ترس اون سایه که رو دیوار افتاده بود از طرف دیگه.با ترس ولرز بلند شدم و رفتم سمت راهرو.شلوار خیسم اذیتم میکرد ولی چاره ای نداشتم.با چیزی که دیدم نمیدونستم بخندم یا گریه کنم، خواهر بزرگم، ستاره بازم مثل دیوونه‌ها تو خواب راه افتاده بود و موهای وزوزیش، دیگه هیچ فرقی با سیم ظرفشویی نداشت یه نقشه شیطانی خوب توی ذهنم اومد میشد ماست مالی کرد کار خرابیمو نه؟؟
طنابی که مامان هر شب به دستش میبنده تا جایی نرو رو به دست گرفتم به زور به سمت اتاقش کشیدمش. اه این شلوار نکبت دیگه چی بود.
زرت و زرت میخوره به پام و حالمو به هم میزد...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا