دنباله دار ✎ ادامـــه‌ش بده...✎

  • نویسنده موضوع نسترن محمودی
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 14
  • بازدیدها 427
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

ADONIS

کاربر سایت
رفیق جدید انجمن
تاریخ ثبت‌نام
7/3/19
ارسالی‌ها
75
پسندها
1,790
امتیازها
11,503
مدال‌ها
12
سن
21
سطح
10
 
  • #11
مشبم مثل هر شب، از ترس رعد و برق، جام رو خیس کردم و از ترس اینکه بازم مامانم دعوام کنه سرم رو زیر پتو بردم و زدم زیر گریه همون لحظه در اتاق باز شد، ترس رعدوبرق از یه طرف و ترس اون سایه که رو دیوار افتاده بود از طرف دیگه.با ترس ولرز بلند شدم و رفتم سمت راهرو.شلوار خیسم اذیتم میکرد ولی چاره ای نداشتم.با چیزی که دیدم نمیدونستم بخندم یا گریه کنم، خواهر بزرگم، ستاره بازم مثل دیوونه‌ها تو خواب راه افتاده بود و موهای وزوزیش، دیگه هیچ فرقی با سیم ظرفشویی نداشت یه نقشه شیطانی خوب توی ذهنم اومد میشد ماست مالی کرد کار خرابیمو نه؟؟
طنابی که مامان هر شب به دستش میبنده تا جایی نرو رو به دست گرفتم به زور به سمت اتاقش کشیدمش. اه این شلوار نکبت دیگه چی بود.
زرت و زرت میخوره به پام و حالمو به هم میزد
به...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ADONIS

ADONIS

کاربر سایت
رفیق جدید انجمن
تاریخ ثبت‌نام
7/3/19
ارسالی‌ها
75
پسندها
1,790
امتیازها
11,503
مدال‌ها
12
سن
21
سطح
10
 
  • #12
امشبم مثل هر شب، از ترس رعد و برق، جام رو خیس کردم و از ترس اینکه بازم مامانم دعوام کنه سرم رو زیر پتو بردم و زدم زیر گریه همون لحظه در اتاق باز شد، ترس رعدوبرق از یه طرف و ترس اون سایه که رو دیوار افتاده بود از طرف دیگه.با ترس ولرز بلند شدم و رفتم سمت راهرو.شلوار خیسم اذیتم میکرد ولی چاره ای نداشتم.با چیزی که دیدم نمیدونستم بخندم یا گریه کنم، خواهر بزرگم، ستاره بازم مثل دیوونه‌ها تو خواب راه افتاده بود و موهای وزوزیش، دیگه هیچ فرقی با سیم ظرفشویی نداشت یه نقشه شیطانی خوب توی ذهنم اومد میشد ماست مالی کرد کار خرابیمو نه؟؟
طنابی که مامان هر شب به دستش میبنده تا جایی نرو رو به دست گرفتم به زور به سمت اتاقش کشیدمش. اه این شلوار نکبت دیگه چی بود.
زرت و زرت میخوره به پام و حالمو به هم میزد...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ADONIS

ADONIS

کاربر سایت
رفیق جدید انجمن
تاریخ ثبت‌نام
7/3/19
ارسالی‌ها
75
پسندها
1,790
امتیازها
11,503
مدال‌ها
12
سن
21
سطح
10
 
  • #13
امشبم مثل هر شب، از ترس رعد و برق، جام رو خیس کردم و از ترس اینکه بازم مامانم دعوام کنه سرم رو زیر پتو بردم و زدم زیر گریه همون لحظه در اتاق باز شد، ترس رعدوبرق از یه طرف و ترس اون سایه که رو دیوار افتاده بود از طرف دیگه.با ترس ولرز بلند شدم و رفتم سمت راهرو.شلوار خیسم اذیتم میکرد ولی چاره ای نداشتم.با چیزی که دیدم نمیدونستم بخندم یا گریه کنم، خواهر بزرگم، ستاره بازم مثل دیوونه‌ها تو خواب راه افتاده بود و موهای وزوزیش، دیگه هیچ فرقی با سیم ظرفشویی نداشت یه نقشه شیطانی خوب توی ذهنم اومد میشد ماست مالی کرد کار خرابیمو نه؟؟
طنابی که مامان هر شب به دستش میبنده تا جایی نرو رو به دست گرفتم به زور به سمت اتاقش کشیدمش. اه این شلوار نکبت دیگه چی بود.
زرت و زرت میخوره به پام و حالمو به هم میزد...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ADONIS

.:|Reihane|:.

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
17/7/18
ارسالی‌ها
822
پسندها
7,448
امتیازها
22,873
مدال‌ها
16
سطح
13
 
  • #14
امشبم مثل هر شب، از ترس رعد و برق، جام رو خیس کردم و از ترس اینکه بازم مامانم دعوام کنه سرم رو زیر پتو بردم و زدم زیر گریه همون لحظه در اتاق باز شد، ترس رعدوبرق از یه طرف و ترس اون سایه که رو دیوار افتاده بود از طرف دیگه.با ترس ولرز بلند شدم و رفتم سمت راهرو.شلوار خیسم اذیتم میکرد ولی چاره ای نداشتم.با چیزی که دیدم نمیدونستم بخندم یا گریه کنم، خواهر بزرگم، ستاره بازم مثل دیوونه‌ها تو خواب راه افتاده بود و موهای وزوزیش، دیگه هیچ فرقی با سیم ظرفشویی نداشت یه نقشه شیطانی خوب توی ذهنم اومد میشد ماست مالی کرد کار خرابیمو نه؟؟
طنابی که مامان هر شب به دستش میبنده تا جایی نرو رو به دست گرفتم به زور به سمت اتاقش کشیدمش. اه این شلوار نکبت دیگه چی بود.
زرت و زرت میخوره به پام و حالمو به هم میزد...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : .:|Reihane|:.

Narges_D

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
25/6/18
ارسالی‌ها
1,254
پسندها
20,503
امتیازها
48,373
مدال‌ها
23
سطح
29
 
  • #15
بلند شدم و اهسته در اتاقم رو باز کردم که خواهرم رو اعصبانی دیدم .
گفتم:چی شده؟!
ستاره:تو خجالت نمی کشی به من دروغ
می گی؟!من رو بگو که دیشب حرفت رو باور کردم و از عذاب وجدان تا صبح خوابم نبرد.
سعی کردم قیافم رو مظلوم کنم که یک دفعه با شتاب گفت:قیافت رو بیخودی مظلوم نکن فایده ای نداره .از این لحظه به بعد هر کاری بخوای انجام بدم برات انجام نمی دم.
و رفت تو اتاقش.نزدیک بود گریم بگیره.
حالا این چیزی نیست اینترنت رو چیکارکنم؟!
من بدون اینترنت هیچی نیستم.لعنت به این زندگی
 
امضا : Narges_D
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا