شاعر‌پارسی اشعار ابوالفضل سپهر

  • نویسنده موضوع yazenab
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 2
  • بازدیدها 228
  • کاربران تگ شده هیچ

yazenab

رفیق جدید انجمن
رفیق جدید انجمن
تاریخ ثبت‌نام
11/5/19
ارسالی‌ها
52
پسندها
1,170
امتیازها
9,653
مدال‌ها
1
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • محروم
  • #1
الو الو کربلا
اتل متل یه بابا ، غریب و زار و بیمار
اتل متل یه مادر ، یه مادر فداکار
اتل متل بچه ها ، که اونا رو دوست دارن
آخه بغیر از اونا ، هیچ کسی رو ندارن
مامان بابا رو می خواد ، بابا عاشق اونه
به غیر بعضی وقتها ، بابا چه مهربونه
وقتی که از درد سر ، دست میذاره رو گیج گاش
اون بابای مهربون ، فوحش میده به بچه هاش
همون وقتی که هر چی ، جلوش باشه میشکنه
همون وقتی که هر کی ، پیشش باشه میزنه
غیر خدا و مادر ، هیچ کسی رو نداره
اون وقتی که بابا جون ، موجی میشه دوباره
دویدم و دویدم ،سر کوچه رسیدم
بند دلم پاره شد ، از اون چیزی که دیدم
بابام میون کوچه ، افتاده بود رو زمین
مامان هوار میزد ، شوهرم رو بگیرید
مامان با شیون و داد ، می زد توی صورتش
قسم می داد بابا رو ،...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

yazenab

رفیق جدید انجمن
رفیق جدید انجمن
تاریخ ثبت‌نام
11/5/19
ارسالی‌ها
52
پسندها
1,170
امتیازها
9,653
مدال‌ها
1
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • محروم
  • #2
دارا وسارا

هنگام جنگ دادیم صدها هزار دارا
شد کوچه های ایران مشکین ز اشک سارا

سارا لباس پوشید ، با جبهه ها عجین شد
در فکه و شلمچه ، دارا به روی مین شد



چندین هزار دارا ، بسته به سر ، سربند
یا تکه تکه گشتند یا که اسیر و در بند



دوخته هزار سارا چشمی به حلقه ی در
از یک طرف و دیگر چشمی به خون دل ، تر

سارا سؤال می کرد ، دارا کجاست اکنون ؟
دیدند شعله ها را در سنگرش به مجنون


در آن زمانه رفتند ، صدها هزار دارا
در این زمانه گشتند ده ها هزار « دارا »



دارای آن زمانه بی سر درون کرخه
سارای این زمانه در کوچه با دوچرخه

در آن زمانه سارا با جبهه ها عجین شد
در این زمانه ناگه ،‌ چادر « لباس جین » شد

با خون و چنگ و دندان ، دشمن ز خانه راندیم
اما به ماهواره تا خانه اش کشاندیم

جای...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

yazenab

رفیق جدید انجمن
رفیق جدید انجمن
تاریخ ثبت‌نام
11/5/19
ارسالی‌ها
52
پسندها
1,170
امتیازها
9,653
مدال‌ها
1
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • محروم
  • #3
آی دونه دونه دونه

نون و پنیر و پونه

قصه بگم براتون؟

قصه ای عاشقونه؟



یه وقت نگین دروغه

یه وقت نگین که وهمه

اون که قبول نداره

یکی ازش خون میره

ببین چقدر آرومه

فکر می کنم که دیگه

کار اونم تمومه



مجتبی پا نداره

سر علی شکسته

مجید دمر افتاده

کریم به خون نشسته



گلوله و گلوله

انفجار و انفجار

پاره های بچه ها

قاب شده روی دیوار



هر جا رو که می بینی

دلاوری افتاده

هرجا جگر گوشه

یه مادری افتاده



حالا تو بهت این دشت

میون فوج دشمن

از اون همه دلاور

فقط رضا بود و من



آی قصه قصه قصه

اتل متل توتوله

خمپاره و آر پی جی

نارنجک و گلوله



صورت مهدی رفته

مصطفی سر نداره

رضا نعره می کشه

خیز برو ، خمپاره



این جمله توی گوشم

مونده واسه همیشه...​
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا