متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

شعرکده ** غمکده **

  • نویسنده موضوع .ARMIN
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 3,247
  • بازدیدها 27,210
  • کاربران تگ شده هیچ

.ARMIN

مدیر بازنشسته
سطح
19
 
ارسالی‌ها
11,235
پسندها
5,542
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #21
آسمان زیر بال اوج تو بود
چون شد ای دل که خاکسار شدی؟
سر به خورشید داشتی و دریغ
زیر پای ستم غبار شدی
ترسم ای دلنشین دیرینه
سرگذشت تو هم ز یاد رود
آرزومند را غم جان نیست
آه اگر آرزو به باد رود
“هوشنگ ابتهاج”
 
امضا : .ARMIN

.ARMIN

مدیر بازنشسته
سطح
19
 
ارسالی‌ها
11,235
پسندها
5,542
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #22
اگر ز کوی تو بویی به من رساند باد
به مژده جانِ جهان را به باد خواهم داد
اگر چه گرد برانگیختی ز هستی من
غباری از من خاکی به دامنت مرساد
تو تا به روی من ای نور دیده در بستی
دگر جهان در شادی به روی من نگشاد
خیال روی توام دیده می کند پُرخون
هوای زلف توام عمر میدهد بر باد
نه در برابر چشمی نه غایب از نظری
نه یاد میکنی از من، نه میروی از یاد
به جای طعنه اگر تیغ میزند دشمن
زِ دوست دست نداریم، هرچه بادا باد
زِ دست عشق تو جان را نمی برد حافظ
که جان زِ محنت شیرین نمی برد فرهاد
.
 
امضا : .ARMIN

.ARMIN

مدیر بازنشسته
سطح
19
 
ارسالی‌ها
11,235
پسندها
5,542
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #23
من روز خویش را
با آفتاب روی تو
کز مشرق خیال دمیده است
آغاز می کنم
من با تو می نویسم و می خوانم
من با تو راه می روم و حرف می زنم
وز شوق این محال
که دستم به دست توست
من جای راه رفتن
پرواز می کنم
آن لحظه ها که مات
در انزوای خویش
یا در میان جمع
خاموش می نشینم
موسیقی نگاه تو را گوش می کنم
گاهی میان مردم
در ازدحام شهر
غیر از تو هرچه هست
فراموش می کنم…
“فریدون مشیری”
 
امضا : .ARMIN

.ARMIN

مدیر بازنشسته
سطح
19
 
ارسالی‌ها
11,235
پسندها
5,542
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #24
مرا به خلسه میبرد حضور ناگهانیت
سلام و حال پرسی و شروع خوش زبانیت
فقط نه کوچه باغ ما، فقط نه اینکه این محل
احاطه کرده شهر را شعاع مهربانیت
دوباره عهد میکنی که نشکنی دل مرا
چه وعده ها که میدهی به رغم ناتوانیت
جواب کن به جز مرا، صدا بزن شبی مرا
و جای تازه باز کن میان زندگانیت
بیا فقط خبر بده مرا قبول کرده ای
سپس سر مرا ببر به جای مژدگانیت
 
امضا : .ARMIN

.ARMIN

مدیر بازنشسته
سطح
19
 
ارسالی‌ها
11,235
پسندها
5,542
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #25
پابند کفشهای سياه سفر نشو
يا دست کـم بخاطر من ديرتر برو
دارم نگاه مـی کنم و حرص مـی خــــورم
امشب قشنگ تر شده ای، بيشتر نشو
کاری نکن که بشکنی اما شکسته ای
حالا شکستنی ترم از شاخـه های مو
موضــــوع را عـوض بکنيم از خودت بگو
به به مبارک است: دل خوش، لباس نو
دارند سور و سات عروسی می آورند
از کوچــه های سرد به آغوش گرم تو
هی پا به پا نکن که بگويم سفر به خير
مجبــــور نيستـــی که بمانی ولــی نرو
“مهدی فرجی”
 
امضا : .ARMIN

.ARMIN

مدیر بازنشسته
سطح
19
 
ارسالی‌ها
11,235
پسندها
5,542
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #26
آتش روی تو زین گونه که در خلق گرفت
عجب از سوختگی نیست که خامی عجب‌ست
آدمی نیست که عاشق نشود وقت بهار
هر گیاهی که به نوروز نجنبد حُطَب‌ است
جنبش سرو تو پنداری کز باد صباست؟
نه، که از ناله مرغان چمن در طرب‌ست
هرکسی را به تو این میل نباشد که مرا
کآفتابی تو و کوتاه نظر مرغ شب‌ست
خواهم اندر طلبت عمر به پایان آورد
گرچه راهم نه به اندازه پای طلب‌ست
هر قضایی سببی دارد و من در غم دوست
اجلم می‌کشد و درد فراقش سبب‌ست
سخن خویش به بیگانه نمی‌یارم گفت
گله از دوست به دشمن نه طریق ادب‌ست
“سعدی”
 
امضا : .ARMIN

.ARMIN

مدیر بازنشسته
سطح
19
 
ارسالی‌ها
11,235
پسندها
5,542
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #27
میترسم از روزی که دیگربار بی تابی کنم
چشمِ سیاه غصه را با یاد تو آبی کنم
سنگِ دلم را بشکنم، در پای تو قالی کنم
این حالِ بی احوال را با یاد تو عالی کنم
می ترسم از روزی که دیگربار خودخواهی کنم
از عشق بی مقدار خود، سهمِ تو را راهی کنم
شعری بگویم از قضا، تمجیدِ تکراری کنم
خرده غرورِ خسته را، بیهوده آزاری کنم
“شراره رضوی”
 
امضا : .ARMIN

.ARMIN

مدیر بازنشسته
سطح
19
 
ارسالی‌ها
11,235
پسندها
5,542
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #28
مثل گیسویی که باد آن را پریشان می‌کند
هر دلی را روزگاری عشق ویران می‌کند
ناگهان می‌آید و در سینه می‌لرزد دلم
هرچه جز یاد تو را با خاک یکسان می‌کند
با من از این هم دلت بی‌اعتنا تر خواست، باش
موج را برخورد صخره کِی پشیمان می‌کند؟
مثل مادر، عاشق از روز ازل حسرت‌کِش است
هرکسی او را به زخمی تازه مهمان می‌کند
اشک می‌فهمد غم افتاده‌ای مثل مرا
چشم تو از این خ**یا*نت‌ها فراوان می‌کند
عاشقان در زندگی دنبال مرهم نیستند
درد بی‌درمان‌شان را مرگ درمان می‌کند
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : .ARMIN

.ARMIN

مدیر بازنشسته
سطح
19
 
ارسالی‌ها
11,235
پسندها
5,542
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #29
چشم هایی که به تصویر تو عادت دارند
مدتی هست نیــــــازی به ملامت دارند
در و دیـــــــــوار مرا یــــــاد تو می اندازد
خاطـــــــراتم همگی از تو شکایت دارند
جای جای دل من زخمی این تقدیــــرند
جای جای دل من درد و جراحــــت دارند
مثل رخــــــــداد بزرگی که به تاریخ افتد
بین ما حـــــــــــــادثه ها نیز روایت دارند
نیمه شب گاه که من خواب تو را می بینم
به هم این ثانیه ها حس رقــــابت دارند
میهمان دل من هستی و حســرت دارم
دست هایم چقَـــدَر با تو مسافت دارند
.
 
امضا : .ARMIN

.ARMIN

مدیر بازنشسته
سطح
19
 
ارسالی‌ها
11,235
پسندها
5,542
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #30
آمدم عرض ادب بر قدم یار کنم
دل و جان را به فدای گل بی خار کنم
آمدم تا که شوم بر در تو حلقه به گوش
دل دهم بر تو و خود را به تو دلدار کنم
من که عمریست ز چشمت شده ام م**س.ت و خراب
چه شود تا ز وصالت دل و هوشیار کنم؟
کرده بودند رقیبان همه روزم شب تار
همه روز رقیبان چو شب تار کنم
گر تو خواهی که بیایی ز دلم یاد کنی
گل بپاشم به رهت، شهر خبردار کنم
یا که خواهی تو بیایی به رقیبم برسی
سر راه تو بگیرم ز تو دیدار کنم
ای خلیل از غم عشق چه کسی می نالی؟
گو که دل را بدهم شهره بازار کنم
“خلیل قربانی”
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : .ARMIN
عقب
بالا