من هستم!
من هنوز آنی هستم که نمی خواهمش یا نمی شناسم
آنی که دوستان رهایش کرده اند
چونان خاطره ای از یاد رفته
از پای در می آورم خویش را با غم هایم
که پیدا و نا پیدا می شوند در ازدحام فراموشی
همچون اندوه در تحمل رنج عشقی دیوانه وار
و من هنوز هستم و زندگی می کنم
چونان تلاطم ابرها
درون خلائی از حقارت و آشوب
درون دریایی از رویاهای بیداری
جایی که هیچ احساسی از زیستن و لذت نیست
مگر ناکامی سترگی از باورهایم
با این همه حتا
کسانی که بهترین را آرزومندم برایشان
بیگانه اند
نه اما بیگانه تر از آرامش !
من آرزومند جایی هستم که در آن
آدمی هرگز قدم ننهاده باشد
جایی که هرگز زنی در آن
نخندیده یا نگریسته باشد
جایی برای مقاومت در برابر خالقم؛خدا
و جایی برای خفتن
همچون خواب شیرین کودکی
بی رنج و بی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.