متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

شاعرغیرپارسی اشعار پل الوار

  • نویسنده موضوع GHAZAL NAROUEI
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 5
  • بازدیدها 431
  • کاربران تگ شده هیچ

GHAZAL NAROUEI

نویسنده افتخاری
سطح
40
 
ارسالی‌ها
3,055
پسندها
55,663
امتیازها
69,173
مدال‌ها
41
سن
19
  • نویسنده موضوع
  • #1
به نام خدا
بیوگرافی:
پل الوار در سال ۱۸۹۵ در در شهر سن دنی در شمال پاریس به دنیا آمد. پدرش کارمندی ساده بود و مادرش خیاط. وی در ۱۵ سالگی به علت ابتلا به سل مجبور شد تحصیل را رها کند و برای استراحت به مدت یکسال و نیم به کوهستانهای سوئیس سفرکند. پس از بهبودی و بازگشت به پاریس برای اولین بار چند قطعه از اشعار خود را در مجلات مختلف ادبی فرانسه به چاپ رساند. در سال ۱۹۱۴ به خدمت نظام احضار شد و در بخش پرستاری انجام وظیفه کرد، در ۱۹۱۷ اولین دفتر شعر خود را به نام وظیفه و نگرانیو یک سال بعد در ۱۹۱۸ دومین دفتر شعرش با عنوان اشعار برای صلح (Poèmes pour la paix) را به چاپ رسانید.



تو را به جای همه زنانی که نشناخته ام...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : GHAZAL NAROUEI

GHAZAL NAROUEI

نویسنده افتخاری
سطح
40
 
ارسالی‌ها
3,055
پسندها
55,663
امتیازها
69,173
مدال‌ها
41
سن
19
  • نویسنده موضوع
  • #2
«نام تورا مینویسم»
بر دفترهای دبستانی‌ام
بر میز مشقم و بر درختان
بر شن بر برف
نام ترا می‌نویسم.

بر همۀ صفحات خوانده شده
بر همۀ صفحات سپید
بر سنگ، خون، کاغذ یا خاکستر
نام ترا می‌نویسم.

بر تصویرهای زرین
بر سلاح جنگاوران
بر تاج شهریاران
نام ترا می‌نویسم.

بر جنگل و بر صحرا
بر آشیانه و بر گُل طاووسی
بر پژواک کودکی‌ام
نام ترا می‌نویسم.

بر شگفتی شب‌ها
بر نان سپیدِ روزها
بر فصل‌های نامزد
نام ترا می‌نویسم.

برکهنه لته‌های کبودم
بر برکه خورشید کپک زده
بر دریاچه ماهِ زنده
نام ترا می‌نویسم.

بر کشتزارها بر افق
بر بال پرندگان
بر آسیابِ سایه‌ها
نام ترا می‌نویسم.

بر هر نفس پِگاهی
بر دریا و بر کشتی
بر کوهِ شوریده سر
نام ترا می‌نویسم.

بر خزۀ ابر گون
بر رگبارعرق
بر بارانِ سنگین و بی‌طعم
نام ترا...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : GHAZAL NAROUEI

GHAZAL NAROUEI

نویسنده افتخاری
سطح
40
 
ارسالی‌ها
3,055
پسندها
55,663
امتیازها
69,173
مدال‌ها
41
سن
19
  • نویسنده موضوع
  • #3
به دوستان پرتوقعم

به شما اگر بگويم من كه آفتاب در جنگل
به تنى می‏ماند در بسترى، كه تفويض میشود
باورم میكنيد
هوس‏هايم را همه، مى‏ستاييد.

به شما اگر بگويم من كه بلور ِ روزى بارانى
در تنبلى ِ عشق است هميشه كه آواز میدهد
باورم مى‏كنيد
زمان عشق ورزيدن را طولانی‌تر مى‏كنيد.

اگر به شما بگويم من كه بر شاخساران ِ بسترم
مرغى آشيان می‌كند كه زبانش هرگز به (آرى)گفتن نمی‌‏گردد
باورم می‌‏كنيد
همباز ِ پريشانيم می‏شويد.
به شما اگر بگويم من كه در خليج يكى چشمه
كليد ِ شطّى مفتاح ِ خُرّمى‏ست كه میچرخد
باورم میكنيد
بيش تَرَك درمیابيد.


اما اگر سراسر ِ كوچه‏ام را سرراست
و سراسر ِ سرزمينم را همچون كوچه‏يى بی‌انتها بسرايم
ديگرم باور نمی‌داريد. سر به بيابان مى‏گذاريد

چرا كه شما به بی‌هدفى گام می‌‏زنيد،...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : GHAZAL NAROUEI
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Hani.Nt

GHAZAL NAROUEI

نویسنده افتخاری
سطح
40
 
ارسالی‌ها
3,055
پسندها
55,663
امتیازها
69,173
مدال‌ها
41
سن
19
  • نویسنده موضوع
  • #4
چشمانت از سرزمینی دلخواه باز آمده اند
جایی که هرگز کسی در آن ندانست یک نگاه چیست
و نه زیبایی چشم ها را شناخت، نه زیبایی سنگ ها
همچنان که زیبایی قطره های آب را، این مروارید های نهان.
سنگ های عریان و بی پیکر،
ای تندیس من
آفتابی که کور می کند تو را به جای آیینه می گزیند
آرزوی ناجنبای من آخرین پشتیبان توست
و من بر تو پیروز می شوم بی پیکاری، ای تصویر من
گسیخته از ناتوانی ام و گرفتار در بند تو.

***
پیشانی تو را
به گاه تنهایی با خود می کشم
همچون درفشی گم گشته
در کوچه های سرد
در اتاق های تاریک
فریاد کشان از تیره بختی
نمی خواهم رها کنم
دستان روشن و پیچیده ات را
دستانت را که زاده شده اند
در آینه ی بسته ی دستان من.
آنچه مانده کامل است
آنچه مانده هنوز
بیهوده تر است از زندگی
زمین را زیر سایه ات...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : GHAZAL NAROUEI
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Hani.Nt

GHAZAL NAROUEI

نویسنده افتخاری
سطح
40
 
ارسالی‌ها
3,055
پسندها
55,663
امتیازها
69,173
مدال‌ها
41
سن
19
  • نویسنده موضوع
  • #5
مرا نمی ‌توان شناخت
بهتر از آنکه تو شناخته‌ ای
چشمان تو
که ما هردو در آن به خواب فرو می رویم
به روشنایی های انسانی من
سرنوشتی زیباتر از شب های جهان می بخشند
چشمان تو
که در آن ها به سیر و سفر می پردازم
به جان جاده ها
احساسی بیگانه از زمین می بخشند.
چشمانت
که تنهایی بی پایان ما را می نمایانند
آن نیستند که خود می پنداشتند
تو را نمی توان شناخت
بهتر از آنکه من شناخته ام.

***
به خاطر ابرها تو را گفتم
به خاطر درختِ دریا تو را گفتم
برای هر موج، برای پرندگانِ در شاخسار
برای سنگریزه های صدا
برای چشمی که چهره یا چشم انداز می شود
و آسمانش را رنگ می دهد خواب
برای هر شب نوشانوش
برای حصار جاده ها
برای پنجره گشوده
برای پیشانی باز
برای پندار و گفتارت تو را گفتم
که هر نوازش و هر اعتمادی جاودانه است.
عشق...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : GHAZAL NAROUEI
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Hani.Nt

FakhTeh

مدیر بازنشسته
سطح
40
 
ارسالی‌ها
3,957
پسندها
41,809
امتیازها
71,671
مدال‌ها
36
  • #6
آزادی

بر روی دفتر های مشق ام
بر روی درخت ها و میز تحریرم
بر برف و بر شن
می نویسم نامت را.

روی تمام اوراق خوانده
بر اوراق سپید مانده
سنگ ، خون ، کاغذ یا خاکستر
می نویسم نامت را.

بر تصاویر فاخر
روی سلاح جنگیان
بر تاج شاهان
می نویسم نامت را.

بر جنگل و بیابان
روی آشیانه ها و گل ها
بر بازآوای کودکیم
می نویسم نامت را.

بر شگفتی شبها
روی نان سپید روزها
بر فصول عشق باختن
می نویسم نامت را.

بر ژنده های آسمان آبی ام
بر آفتاب مانده ی مرداب
بر ماه زنده ی دریاچه
می نویسم نامت را.

روی مزارع ، افق
بر بال پرنده ها
روی آسیاب سایه ها
می نویسم نامت را.

روی هر وزش صبحگاهان
بر دریا و بر قایق‌ها
بر کوه از خرد رها
می نویسم نامت را.

روی کف ابرها
بر رگبار خوی کرده...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : FakhTeh

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا