گیسوی زرین خود را
به دست نسیم سپرده بود
ونسیم
آن را به صدها چین و شکن فریبنده
پراکنده بود .
به فروغی با زیبایی برون از
اندازه ی دیدگانش می درخشید
کمتر کسی به چشمانش نگریسته بود .
نمی دانم درست و یا به خطا دیدم که
چهره اش آگنده از مهر بود .
من که اخگر عشق در سینه داشتم
شگفت نبود که یک باره به خرمن دلم زند
گام هایش به انسان فانی نمی ماند .
سیمایی فرشته گون داشت
آهنگ صدایش نوای انسان معمولی را نداشت
پیکری بود آسمانی ، خورشیدی تابان بود .
من او را بدین گونه دیدم ،
هر آینه چنین نباشد ،
کاستن از کشش کمان ،
زخم تیر را درمان پذیرتر نمی کند .