You are using an out of date browser. It may not display this or other websites correctly.
You should upgrade or use an
alternative browser.
مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
| لب باز مگیر یک زمان از لب جام | | تا بستانی کام جهان از لب جام |
| در جام جهان چو تلخ و شیرین به هم است | | این از لب یار خواه و آن از لب جام |
□
مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
| در آرزوی بوس و کنارت مردم | | وز حسرت لعل آبدارت مردم |
| قصه نکنم دراز کوتاه کنم | | بازآ بازآ کز انتظارت مردم |
مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
| عمری ز پی مراد ضایع دارم | | وز دور فلک چیست که نافع دارم |
| با هر که بگفتم که تو را دوست شدم | | شد دشمن من وه که چه طالع دارم |
مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
| من حاصل عمر خود ندارم جز غم | | در عشق ز نیک و بد ندارم جز غم |
| یک همدم باوفا ندیدم جز درد | | یک مونس نامزد ندارم جز غم |
مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
| چون باده ز غم چه بایدت جوشیدن | | با لشگر غم چه بایدت کوشیدن |
| سبز است لبت ساغر از او دور مدار | | می بر لب سبزه خوش بود نوشیدن |
مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
| ای شرمزده غنچهی مستور از تو | | حیران و خجل نرگس مخمور از تو |
| گل با تو برابری کجا یارد کرد | | کاو نور ز مه دارد و مه نور از تو |
مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
| چشمت که فسون و رنگ میبازد از او | | افسوس که تیر جنگ میبارد از او |
| بس زود ملول گشتی از همنفسان | | آه از دل تو که سنگ میبارد از او |
مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
| ای باد حدیث من نهانش میگو | | سر دل من به صد زبانش میگو |
| میگو نه بدانسان که ملالش گیرد | | میگو سخنی و در میانش میگو |
مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
| ای سایهی سنبلت سمن پرورده | | یاقوت لبت در عدن پرورده |
| همچون لب خود مدام جان میپرور | | زان راح که روحیست به تن پرورده |
مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
| گفتی که تو را شوم مدار اندیشه | | دل خوش کن و بر صبر گمار اندیشه |
| کو صبر و چه دل، کنچه دلش میخوانند | | یک قطرهی خون است و هزار اندیشه |