- ارسالیها
- 1,196
- پسندها
- 67,265
- امتیازها
- 80,673
- مدالها
- 27
به نام خداوند زیبایی ها
...
با صلوات دو دستم رو کشیدم روی صورتم؛ یا علی گویان سجده کردم و بوسه ای آروم روی مهر زدم.
بعد از اینکه مهررو سرجاش گذاشتم از نمازخونه بیمارستان بیرون زدم.چند ساعتی میشد سارا توی اتاق عمل بود و هیچ خبری ازش نداشتم، استرس تمام وجودم رو گرفته بود؛ جلوی در سبز رنگ اتاق عمل رژه میرفتم و هی با خودم آیت الکرسی زمزمه میکردم.
"منو سارا پنج سال از ازدواجمون می گذشت؛ تمام دکترها قطع امید کرده بودن از بچه دار شدنمون ولی اون خدایی که منو و شما میشناسیم، خیلی بزرگتر از تصور ماست...اونقدر بزرگ که غیرممکن رو برایدما ممکن کرد"
نفسم رو صدا دار بیرون فرستادم و رفتم روی صندلی زرد...
...
با صلوات دو دستم رو کشیدم روی صورتم؛ یا علی گویان سجده کردم و بوسه ای آروم روی مهر زدم.
بعد از اینکه مهررو سرجاش گذاشتم از نمازخونه بیمارستان بیرون زدم.چند ساعتی میشد سارا توی اتاق عمل بود و هیچ خبری ازش نداشتم، استرس تمام وجودم رو گرفته بود؛ جلوی در سبز رنگ اتاق عمل رژه میرفتم و هی با خودم آیت الکرسی زمزمه میکردم.
"منو سارا پنج سال از ازدواجمون می گذشت؛ تمام دکترها قطع امید کرده بودن از بچه دار شدنمون ولی اون خدایی که منو و شما میشناسیم، خیلی بزرگتر از تصور ماست...اونقدر بزرگ که غیرممکن رو برایدما ممکن کرد"
نفسم رو صدا دار بیرون فرستادم و رفتم روی صندلی زرد...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش