دنباله دار بهترین خاطره‌ات با بهترین رفیقت چیه؟

  • نویسنده موضوع نویسنده موضوع *SHAKIBAgh*
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها پاسخ‌ها 23
  • بازدیدها بازدیدها 1,299
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

*ŊARGES*

نو ورود
سطح
0
 
تاریخ ثبت‌نام
23/6/19
ارسالی‌ها
8
پسندها
266
امتیازها
983
  • #11
اشک آدم درمیاد واقعن...هعععیییی...الان دوستم تو این سایت نیس و اصلا اینو هم نمیبینه ولی بزار بگم که چطور رنگ زرد که تو کلاس کار و فناوری باش کار کرده بودیم آوردن تو دستشویی و وقتی اومدم بیرون ریختن روم....چطور پوست موزای آیدا رو میزدیم به سر و صورت هم
واقعا اوسکول بودیم:love3:
 

Baaaaran

کاربر نیمه فعال
سطح
20
 
تاریخ ثبت‌نام
12/11/18
ارسالی‌ها
661
پسندها
12,754
امتیازها
31,973
مدال‌ها
16
  • #12
رفیق صمیمی و خاصی ندارم
خنده هامون، چت هامون! :unknw:
 

ᴘ̶ᴀ̶ʀ̶ᴅ̶ɪ̶̶̶̽ș̶

کاربر حرفه‌ای
سطح
33
 
تاریخ ثبت‌نام
13/4/19
ارسالی‌ها
1,791
پسندها
33,161
امتیازها
64,873
مدال‌ها
19
  • #13
نقشه کشیدنامون برای علی ک اخرشم فهمیدیم بیچاره اصن کاریمون نداشت :laughting: :108:
@Parnian_N
 
امضا : ᴘ̶ᴀ̶ʀ̶ᴅ̶ɪ̶̶̶̽ș̶

NASTrr

مدیر بازنشسته
سطح
42
 
تاریخ ثبت‌نام
17/9/19
ارسالی‌ها
7,936
پسندها
55,539
امتیازها
96,873
مدال‌ها
56
سن
20
  • #14
من نیمکت دوم و دوستم نیمکت سوم نشسته بود، دوستم مدادش رو انداخت و خم شد بند کفش بغلیش رو باز کرد و اومد بالا، منم مدادم رو انداختم و رفتم پایین بند کفشش رو گره زدم به نیمکت، همون موقع معلم ریاضی صداش کرد که بره به سوال جواب بده، بنده خدا با کله افتاد زمین.
خیلی با جنبه بود چیزیش رو نگفت.

یه دفه هم کلاس هفتمی معلم نداشتیم رفتیم پیش کلاس هشتمی ها که ورزش داشتن نشستیم زیر پنجره دفتر بودیم، طبقه بالا هم پنجره کلاس خودشون بود، خیلی حوصلمون سر رفته بود، رفتیم آبدار خونه یه جای روغن پیدا کردیم، پر آبش کردیم رفتیم طبقه بالا تو کلاسشون و ریختیم پایین و الفرار.
 
امضا : NASTrr

Aran

مدیر بازنشسته
سطح
20
 
تاریخ ثبت‌نام
3/10/19
ارسالی‌ها
1,426
پسندها
8,974
امتیازها
31,873
مدال‌ها
20
  • #15
سر کلاس ادبیات بود . بچه ها حوصله شون سر رفته بود دیگه داشت خوابشون میگرفت. من و دوستم تا معلم سرش رو بر میگردوند طرف تابلو از سر جامون بلند میشدیم قر میدادیم دوباره مینشستیم سر جامون . این کار رو چند بار انجام دادیم تا یهو وسط قر دادن مچمون رو گرفت. منو دوستم ادای حرکات ورزشی رو در اوردیم نشستیم سر جامون
 
امضا : Aran

Aran

مدیر بازنشسته
سطح
20
 
تاریخ ثبت‌نام
3/10/19
ارسالی‌ها
1,426
پسندها
8,974
امتیازها
31,873
مدال‌ها
20
  • #16
یه روز معلممون نیومده بود میرفتیم در کلاسا رو میزدیم فرار میکردیم
 
امضا : Aran

saba_maleke

کاربر نیمه فعال
سطح
10
 
تاریخ ثبت‌نام
18/5/19
ارسالی‌ها
533
پسندها
2,500
امتیازها
12,773
مدال‌ها
12
  • #17
تقلب هامون
گیرافتادنامون باهم
دفتر مدیر هردومون
بیرون رفتنامون
رقصیدنامون
مسخره کردنامون
خندیدنامونو...
 
امضا : saba_maleke

.Asal.r

کاربر انجمن
سطح
20
 
تاریخ ثبت‌نام
21/10/18
ارسالی‌ها
380
پسندها
14,593
امتیازها
33,373
مدال‌ها
18
  • #18
پنچر کردن ماشین معلم گند اخلاقمون://

پاسور بازیمون ته حیاط پشت ماشینا :(

لو رفتن گندکاریامون و دفتر رفتنای دست جمعی مون:(

یادش بخیر:(
 
امضا : .Asal.r

Setayesh-B

کاربر فعال
سطح
29
 
تاریخ ثبت‌نام
22/5/19
ارسالی‌ها
1,178
پسندها
25,766
امتیازها
47,073
مدال‌ها
21
  • محروم
  • #19
:984:کلیدای مدرسع رو از کیف مستخدم کش رفتیم رفتیم اتاق سوال کل نمونه سوالارو برداشتیم
و این گونه شد ک من معدلم 20شد:984:
 
امضا : Setayesh-B

Elena

کاربر انجمن
سطح
24
 
تاریخ ثبت‌نام
7/4/18
ارسالی‌ها
363
پسندها
15,114
امتیازها
39,073
مدال‌ها
17
  • #20
با @Nadiiia و یکتا رفتیم کافه
اولش که این دوتا همو نمی شناختن خیلی موقر و خانمانه رفتار کردن ولی فقط برای ۳،۴ دقیقه بعد از اون کل کافه رو سر ما ۳ تا بود:laughting:
یکتا تو دلستر هلو پاستا ریخت با چند تیکه دستمال کاغذی و نمک و فلفل بعدم همش زد:/ که گلاب به روتون شبیه استفراغ شد :/
یه پاستای دیگه هم مونده بود داشتیم منو نادیا ازش‌می خوردیم هر چی دلستر تو دهنش بود ریخت رو این پاستای باقی مونده :/
اخر سرم که رفتیم حساب کنیم دور اون لیوانی که همه چی در هم بود قوطی خالی دلسترا رو چید که حداقل تا زمانی که از کافه خارج نشدیم گند کاریامون معلوم نشه :laughting:
کلا ت.. زد به همه چی ولی خیلی خوش گذشت خیلییی خندیدیم :laughting: :roflym:
 
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا