- ارسالیها
- 7
- پسندها
- 30
- امتیازها
- 33
- نویسنده موضوع
- #1
گیج و حیران مانده ای در این دیار
خسته از نا دیده ها
خسته از گوی بلا
خسته اما نا گزیر
میروی تا مرز خون
لنگ لنگان. ..کوله باری سنگین. ..
بی چراغ...بی نشان. ..
میروی تا ته جاده ی جنون
پشت این دیار سرد
میرسی به شهر دیو
کوچه های تاریک
دیوارهای نمور...
دنیای سوت و کور. ..
و گهگاه قایقی سرگردان مانده بر موج فنا. ..
..........................
و من اما.......
مانده ام در غربتی غمگین
فاصله بسیار است
شاید رفته ام از یاد
میدوم همچون باد. ..
بی خود و بی سامان ..
تا مگر دستی بگیرد سردی دست مرا...
اشکهایم جاریست
دستهايم خالیست
بخت من خوابید
ناله ی مرغ کرچ هم در هوا پیچید
سر گشته. ..پریشان ...
..........................................
پشت دیوار هراس
یک قدم بعد آن ابر سیاه
از پس دیار پوچ
در...
خسته از نا دیده ها
خسته از گوی بلا
خسته اما نا گزیر
میروی تا مرز خون
لنگ لنگان. ..کوله باری سنگین. ..
بی چراغ...بی نشان. ..
میروی تا ته جاده ی جنون
پشت این دیار سرد
میرسی به شهر دیو
کوچه های تاریک
دیوارهای نمور...
دنیای سوت و کور. ..
و گهگاه قایقی سرگردان مانده بر موج فنا. ..
..........................
و من اما.......
مانده ام در غربتی غمگین
فاصله بسیار است
شاید رفته ام از یاد
میدوم همچون باد. ..
بی خود و بی سامان ..
تا مگر دستی بگیرد سردی دست مرا...
اشکهایم جاریست
دستهايم خالیست
بخت من خوابید
ناله ی مرغ کرچ هم در هوا پیچید
سر گشته. ..پریشان ...
..........................................
پشت دیوار هراس
یک قدم بعد آن ابر سیاه
از پس دیار پوچ
در...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.