متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

شاعر‌پارسی اشعار مولانا

Arsin

کاربر انجمن
سطح
2
 
ارسالی‌ها
349
پسندها
7,252
امتیازها
21,413
مدال‌ها
1
  • #61
به پیش باد تو ما همچو گردیم

بدان سو که تو گردی چون نگردیم

ز نور نوبهارت سبز و گرمیم

ز تأثیر خزانت سرد و زردیم

ز عکس حلم تو تسلیم باشیم

ز عکس خشم تو اندر نبردیم

عدم را برگماری جمله هیچیم

کرم را برفزایی جمله مردیم

عدم را و کرم را چون شکستی

جهان را و نهان را درنوردیم

چو دیدیم آنچ از عالم فزون است

دو عالم را شکستیم و بخوردیم

به چشم عاشقان جان و جهانیم

به چشم فاسقان مرگیم و دردیم

زمستان و تموز از ما جدا شد

نه گرمیم ای حریفان و نه سردیم

زمستان و تموز احوال جسم است

نه جسمیم این زمان ما روح فردیم

چو نطع عشق خود ما را نمودی

به مهره مهر تو کاستاد نردیم

چو گفتی بس بود خاموش کردیم

اگر چه بلبل گلزار و وردیم
 
امضا : Arsin

Arsin

کاربر انجمن
سطح
2
 
ارسالی‌ها
349
پسندها
7,252
امتیازها
21,413
مدال‌ها
1
  • #62
در اين خاك در اين خاك در اين مزرعه پاك

به جز مهر به جز عشق دگر تخم نكاريم

مولانا
 
امضا : Arsin
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] M.Fakher

Arsin

کاربر انجمن
سطح
2
 
ارسالی‌ها
349
پسندها
7,252
امتیازها
21,413
مدال‌ها
1
  • #63
آمد ندا از آسمان جان را که بازآ الصلا

جان گفت ای نادی خوش اهلا و سهلا مرحبا

سمعا و طاعه ای ندا هر دم دو صد جانت فدا

یک بار دیگر بانگ زن تا برپرم بر هل اتی

ای نادره مهمان ما بردی قرار از جان ما

آخر کجا می‌خوانیم گفتا برون از جان و جا

از پای این زندانیان بیرون کنم بند گران

بر چرخ بنهم نردبان تا جان برآید بر علا

تو جان جان افزاستی آخر ز شهر ماستی

دل بر غریبی می‌نهی این کی بود شرط وفا

آوارگی نوشت شده خانه فراموشت شده

آن گنده پیر کابلی صد سحر کردت از دغا

این قافله بر قافله پویان سوی آن مرحله

چون برنمی‌گردد سرت چون دل نمی‌جوشد تو را

بانگ شتربان و جرس می‌نشنود از پیش و پس

ای بس رفیق و همنفس آن جا نشسته گوش ما

خلقی نشسته گوش ما م**س.ت و خوش و بی‌هوش ما

نعره زنان در گوش ما که سوی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Arsin

Arsin

کاربر انجمن
سطح
2
 
ارسالی‌ها
349
پسندها
7,252
امتیازها
21,413
مدال‌ها
1
  • #64
چونک جمال حسن تو اسب شکار زین کند

نیست عجب که از جنون صد چو مرا چنین کند

بال برآرد این دلم چونک غمت پرک زند

بارخدا تو حکم کن تا به ابد همین کند

چونک ستاره دلم با مه تو قران کند

اه که فلک چه لطف‌ها از تو بر این زمین کند

باده به دست ساقیت گرد جهان همی‌رود

آخر کار عاقبت جان مرا گزین کند

گر چه بسی بیاورد در دل بنده سر کند

غیرت تو بسوزدش گر نفسی جز این کند

از دل همچو آهنم دیو و پری حذر کند

چون دل همچو آب را عشق تو آهنین کند

جان چو تیر راست من در کف تست چون کمان

چرخ از این ز کین من هر طرفی کمین کند

دیده چرخ و چرخیان نقش کند نشان من

زانک مرا به هر نفس لطف تو همنشین کند

سجده کنم به هر نفس از پی شکر آنک حق

در تبریز مر مرا بنده شمس دین کند

 
امضا : Arsin

Arsin

کاربر انجمن
سطح
2
 
ارسالی‌ها
349
پسندها
7,252
امتیازها
21,413
مدال‌ها
1
  • #65
بیا بیا دلدار من دلدار من

درآ درآ در کار من در کار من

تویی تویی گلزار من گلزار من

بگو بگو اسرار من اسرار من

***

بیا بیا درویش من درویش من

مرو مرو از پیش من از پیش من

تویی تویی هم کیش من هم کیش من

تویی تویی هم خویش من هم خویش من

***

هر جا روم با من روی با من روی

هر منزلی محرم شوی محرم شوی

روز و شبم مونس تویی مونس تویی

دام مرا خوش آهویی خوش آهویی

***

ای شمع من بس روشنی بس روشنی

در خانه‌ام چون روزنی چون روزنی

تیر بلا چون دررسد چون دررسد

هم اسپری هم جوشنی هم جوشنی

***

صبر مرا برهم زدی برهم زدی

عقل مرا رهزن شدی رهزن شدی

دل را کجا پنهان کنم

در دلبری تو بی‌حدی تو بی‌حدی

***

ای فخر من سلطان من سلطان من

فرمان ده و خاقان من خاقان من

چون سوی من میلی کنی میلی کنی

روشن شود...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Arsin

Arsin

کاربر انجمن
سطح
2
 
ارسالی‌ها
349
پسندها
7,252
امتیازها
21,413
مدال‌ها
1
  • #66
غزلی از مولانا در باره ی سیمرغ :

داد دهی ساغر و پیمانه را

مایه دهی مجلس و میخانه را

م**س.ت کنی نرگس مخمور را

پیش کشی آن بت دردانه را

جز ز خداوندی تو کی رسد

صبر و قرار این دل دیوانه را

تیغ برآور هله ای آفتاب

نور ده این گوشه ویرانه را

قاف تویی مسکن سیمرغ را

شمع تویی جان چو پروانه را

چشمه حیوان بگشا هر طرف

نقل کن آن قصه و افسانه را

م**س.ت کن ای ساقی و در کار کش

این بدن کافر بیگانه را

گر نکند رام چنین دیو را

پس چه شد آن ساغر مردانه را

نیم دلی را به چه آرد که او

پست کند صد دل فرزانه را

از پگه امروز چه خوش مجلسیست

آن صنم و فتنه فتانه را

بشکند آن چشم تو صد عهد را

م**س.ت کند زلف تو صد شانه را

یک نفسی بام برآ ای صنم

رقص درآر استن حنانه را

شرح فتحنا و اشارات آن

قفل بگوید سر...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Arsin

Arsin

کاربر انجمن
سطح
2
 
ارسالی‌ها
349
پسندها
7,252
امتیازها
21,413
مدال‌ها
1
  • #67
زهی عشق زهی عشق که ما راست خدایا

چه نغزست و چه خوبست و چه زیباست خدایا

چه گرمیم چه گرمیم از این عشق چو خورشید

چه پنهان و چه پنهان و چه پیداست خدایا

زهی ماه زهی ماه زهی باده همراه

که جان را و جهان را بیاراست خدایا

زهی شور زهی شور که انگیخته عالم

زهی کار زهی بار که آن جاست خدایا

فروریخت فروریخت شهنشاه سواران

زهی گرد زهی گرد که برخاست خدایا

فتادیم فتادیم بدان سان که نخیزیم

ندانیم ندانیم چه غوغاست خدایا

ز هر کوی ز هر کوی یکی دود دگرگون

دگربار دگربار چه سوداست خدایا

نه دامیست نه زنجیر همه بسته چراییم

چه بندست چه زنجیر که برپاست خدایا

چه نقشیست چه نقشیست در این تابه دل‌ها

غریبست غریبست ز بالاست خدایا

خموشید خموشید که تا فاش نگردید

که اغیار گرفتست چپ و راست خدایا
 
امضا : Arsin
  • Love
واکنش‌ها[ی پسندها] M.Fakher

Arsin

کاربر انجمن
سطح
2
 
ارسالی‌ها
349
پسندها
7,252
امتیازها
21,413
مدال‌ها
1
  • #68
یک چشم من از روز جدائی بگریست

چشم دگرم گفت چرا گریه ز چیست

چون روز وصال شد فرازش کردم

گفتم نگریستی نباید نگریست
 
امضا : Arsin

Dani_pat

کاربر حرفه‌ای
سطح
34
 
ارسالی‌ها
1,743
پسندها
37,312
امتیازها
77,373
مدال‌ها
22
  • #69
سلام دوستان!خوبین؟خوشین؟سلامتین؟:)
دراین تاپیک همونطور که از اسمش معلومه بعضی از بهترین شعر های مولانا رو براتون میزارم.:studying:




امیدوارم دوست داشته باشین:big_hug:
 
امضا : Dani_pat

Dani_pat

کاربر حرفه‌ای
سطح
34
 
ارسالی‌ها
1,743
پسندها
37,312
امتیازها
77,373
مدال‌ها
22
  • #70
بنمای رخ که باغ و گلستانم آرزوست
بگشای لب که قند فراوانم آرزوست
 
امضا : Dani_pat

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا