متون و دلنوشته‌ها کَمْی‍ چآشْنی‍ طَنْز بٍه آن اِضآفِه‍ کُنیْد

[آقای گودرزی]

پدﺭی ﺩﺭ ﺁﺧﺮﯾﻦ ﻟﺤﻈﺎﺕ ﻋﻤﺮ ﭘﺴﺮﺍﻧﺶ ﺭﺍ ﺟﻤﻊ ﮐﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ :ﺗﻨﻬﺎ ﻳﮏ ﺩﺳﺖ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﺎﻻ ﺑﯿﺎﻭﺭﯾﺪ

ﺁﻳﺎ ﻳﮏ ﺩﺳﺖ ﺻﺪﺍ ﺩﺍﺭﺩ؟؟

ﺑﭽﻪ ﻫﺎ ﺑﺸﮑﻦ ﺯﺩﻧﺪ »»»

ﭘﺪﺭ ﺿﺎﻳﻊ ﺷﺪ ﻭ ﻣُﺮﺩ !!!

کلید اسرار این قسمت:فرزندان بی شعور

 

[آقای گودرزی]

یه بارم فرمانده پادگان گفت تحصیل کرده شیمی کیه؟

چند نفر دست بلند کردن

.

.

گفت برید با جوهر نمک توالت هارو بشورید

 

[آقای گودرزی]

تا چندسال دیگه تعداد خواننده ها از تعداد شنونده ها بیشتر میشه ...

.

.

.

بعد تو سایتهای موزیک،

اسم شنونده های جدید رو میذارن!!

 

[آقای گودرزی]

من اگه سال ها بدون هیچ امکاناتی تو یک اتاق با جزوه هام حبس بشم احتمال اینکه ساختار مولکولی گچ دیوار رو با چشم غیر مسلح ببینم بیشتر از اینه که بشینم درس بخونم.

 

[آقای گودرزی]

رف امسال دانشگاه قبول شده دو هفته

نگذشته عاشق یه دختر ترم آخری شده

.

.

.

حالا این هیچی

می دونی عمق فاجعه کجاست؟

اینکه رفته به دختره گفته دیگه خوش

ندارم بیای دانشگاه،محیطش خرابه

 

[آقای گودرزی]

بعضیا انقدر بیشعورن که بعد از 10 سال بازم سراغ طلبشونو میگیرن!

.

.

خب اگه میخواستم بدم که تا حالا داده بودم..

حتما بایس با زور بگم نمیدم ؟!

 

[آقای گودرزی]

زنه تو سردخونه با بادبزن شوهر مرحومش رو باد میزد ،

مرد غسال متاثر شد گفت :خواهر اون مرحوم

دیگه گرما و سرما براش فرقی نمیکنه

خودتو اذیت نکن …

زنه گفت :آخه خدا بیامرز بهم گفته بود ، بزار

کفنم خشک شه ، بعد شوهر کن …

بنظرت الان خشک شده دیگ

 

[آقای گودرزی]

ﺗﺎ ﺣﺎﻻ یخچال ﺭﻭ ﺍﺯ ﺁﺧﺮ ﺑﻪ ﺍﻭﻝ ﺧﻮﻧﺪﯼ

لاچخی ...

ﻣﻌﻨﯽ ﻧﺪﺍﺩ ﻧﻤﯿﺪﻭﻧﻢ ﭼﻪ ﻣﺮﮔﺸﻪ ...

ﮔﻔﺘﻢ ﺷﺎﯾﺪ ﺑﺸﻪ ﺍﺯﺵ ﯾﻪ ﻧﮑﺘﻪ ﺍﺧﻼﻗﯽ ﺩﺭﺁﻭﺭﺩ ﮐﻪ ﻧﺸﺪ

ﺑﺒﺨﺸﯿﺪ ﻭﻗﺘﺘﻮﻥ ﺭﻭ ﮔﺮﻓﺘﻢ

ﻣﻦ ﺩﯾﮕﻪ ﻋﺮﺿﯽ ﻧﺪﺍﺭﻡ

اودافظ

 

[آقای گودرزی]

زلزله اومد بابام رفت تو چارچوب در گفتم پس من چی؟

گفت:تو بمیری من میتونم دوباره زن بگیرم بچه دار بشم ولی تو نمیتونی،

.

.

.

زلزله منو نکشت، تو کُشتی پدر

 

[آقای گودرزی]

به بعضیا باید بگی.
.
.
.
.
به بعضیا هم نباید بگی!
بستگی به شرایط داره .
ببیین دقت کن دیگه، شرایط خیلی مهمه
می ببینی چه نکات اخلاقییو در اختیارت قرار میدم