شاعر‌پارسی اشعار انوری

[« «N¡lOo£aR»»]

غم عشقِ تو در جان، هیچ کم نیست

چه جایِ کم، که هر ساعت فزونست...


♦️




نامش همی نیارم بُردن به پیش هرکَس

گه گه به ناز گویم سرو روان من کو...


♦️




اِی مَردُمان بگویید

آرامِ جانِ مَن کو؟


♦️




هرچند غم عشقت پوشیده هَمی دارم

هرکس که مرا بیند داند که غمی دارم...


#انوری
♦️

 

[« «N¡lOo£aR»»]

ای مردمان بگویید آرام جان من کو
راحت‌فزای هرکس محنت‌رسان من کو

نامش همی نیارم بردن به پیش هرکس
گه گه به ناز گویم سرو روان من کو

در بوستان شادی هرکس به چیدن گل
آن گل که نشکفیدست در بوستان من کو

جانان من سفر کرد با او برفت جانم
باز آمدن از ایشان پیداست آن من کو

هرچند در کمینه نامه همی نیرزم
در نامهٔ بزرگان زو داستان من کو

هرکس به خان و مانی دارند مهربانی
من مهربان ندارم نامهربان من کو

#انوری
♦️

 

[« «N¡lOo£aR»»]

ﻧﺼﯿﺤﺖ‌ﮔﻮ ﻣﺮﺍ ﮔﻮﯾﺪ
ﮐﻪ ﺑﺮﮐَﻦ ﺩﻝ ﺯ ﻋﺸﻖ ﺍﻭ

ﻧﻤﯽ‌ﺩﺍﻧﺪ ﮐﻪ ﻋﺸﻖ ﺍﻭ
ﺭﮔﯽ ﺑﺎ ﺟﺎﻥ ﻣﻦ ﺩﺍﺭﺩ ...

♦️



صد نامه فرستادم،
یک نامهٔ تو نامد

گویی خَبر عاشق
هرگز نرساند کس...

#انوری

 

[« «N¡lOo£aR»»]

چه نازست آنکه اندر سرگرفتی
به یکباره دل از ما برگرفتی

تُرا گفتم که با من آشتی کن
رها کرده رهی دیگر گرفتی

مرا در پای غم کُشتی و رفتی
هوای دیگری در بر گرفتی...

♦️




در هجر همی بسوزم از شرم خیال
در وَصل همی بسوزم از بیم زوال

پروانهٔ شمع را همین باشد حال
در هجر نسوزد و بسوزد زِ وصال...

#انوری

 

[« «N¡lOo£aR»»]

⚜⚜⚜⚜⚜


بیا ای جان بیا ای جان
بیا فریاد رس ما را

چو ما را یک نَفس باشد
نباشی یک نَفس ما را...

#انوری

⚜⚜⚜⚜⚜



آب رخان من مبر،
دل رفت و جان را دَرنگر

تیمار کار من بُخور،
کز جان خریدارم ترا...

#انوری


⚜⚜⚜⚜⚜

⚜⚜⚜⚜⚜


تا بُود در عشق آن دلبر
گرفتاری مرا

کی بُود ممکن که باشد
خویشتن‌داری مَرا...

#انوری


⚜⚜⚜⚜⚜

 

[« «N¡lOo£aR»»]

⚜⚜⚜⚜⚜

جانا به جان رسید
ز ِعشق تو کار ما

دردا که نیستَت
خبر از روزگار ما...

#انوری


⚜⚜⚜⚜⚜

⚜⚜⚜⚜⚜



لبت چون چشمه ی نوش است
و ما اندر هَوس مانده

که بر وصل لبت یک روز
باشد دسترس ما را...

#انوری


⚜⚜⚜⚜⚜

⚜


در همه عالم
وفاداری کجاست

غم به خروارست
غمخواری کجاست ?

#انوری

⚜

⚜


ز فرقت تو
دلی بود و صَدهزاران دَرد

ز غیبت تو
دَمی بود و صَدهزاران آه....

#انوری
⚜

 

[« «N¡lOo£aR»»]

⚜⚜⚜⚜⚜


زِ عشقت گرچه با دردیم
و در هجرانت اَندر غم

وز عشق تو نه بَس باشد
ز هجران تو بس ما را...

#انوری


⚜⚜⚜⚜⚜



ای دیر به دست آمده
بَس زود برفتی

آتش زدی اَندر من و
چون دود برفتی...

#انوری

⚜


حُسن را از وَفا چه آزارَست

که همه ساله با جَفا یارست...

#انوری

⚜

 

[« «N¡lOo£aR»»]

⚜
هرکَس که
زِ حال من خَبر یابد

بَدعهدی تو
به جمله دریابد....

#انوری
⚜



زان پس که وصال روی در پرده کشید
واندوه فراق پرده بر من بدرید

گفتم که مگر توانمش دید به خواب
خود خواب همی به خواب نتوانم دید

#انوری

 

[« «N¡lOo£aR»»]

ای دیر به دست آمده بس زود برفتی
آتش زدی اندر من و چون دود برفتی

چون آرزوی تنگ‌دلان دیر رسیدی
چون دوستی سنگ‌دلان زود برفتی

زان پیش که در باغ وصال تو دل من
از داغ فراق تو برآسود برفتی

ناگشته من از بند تو آزاد بجستی
ناکرده مرا وصل تو خشنود برفتی

آهنگ به جان من دلسوخته کردی
چون در دل من عشق بیفزود برفتی

#انوری

 

[sara.gh]

بیا ای جان بیا ای جان بیا فریاد رس ما را
چو ما را یک نفس باشد نباشی یک نفس ما را

ز عشقت گرچه با دردیم و در هجرانت اندر غم
وز عشق تو نه بس باشد ز هجران تو بس ما را

کم از یک دم زدن ما را اگر در دیده خواب آید
غم عشقت بجنباند به گوش اندر جرس ما را

لبت چون چشمهٔ نوش است و ما اندر هوس مانده
که بر وصل لبت یک روز باشد دسترس ما را

به آب چشمهٔ حیوان حیاتی انوری را ده
که اندر آتش عشقت بکشتی زین هوس ما را