متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

شاعر‌پارسی اشعار انوری

  • نویسنده موضوع « «N¡lOo£aR»»
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 82
  • بازدیدها 2,448
  • کاربران تگ شده هیچ

sara.gh

کاربر فعال
سطح
6
 
ارسالی‌ها
1,055
پسندها
13,000
امتیازها
40,673
مدال‌ها
7
  • #11
جرمی ندارم بیش از این کز جان وفادارم ترا
ور قصد آزارم کنی هرگز نیازارم ترا

زین جور بر جانم کنون، دست از جفا شستی به خون
جانا چه خواهد شد فزون، آخر ز آزارم ترا

رخ گر به خون شویم همی، آب از جگر جویم همی
در حال خود گویم همی، یادی بود کارم ترا

آب رخان من مبر، دل رفت و جان را درنگر
تیمار کار من بخور، کز جان خریدارم ترا

هان ای صنم خواری مکن، ما را فرازاری مکن
آبم به تاتاری مکن، تا دردسر نارم ترا

جانا ز لطف ایزدی گر بر دل و جانم زدی
هرگز نگویی انوری، روزی وفادارم ترا
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Aliansari

sara.gh

کاربر فعال
سطح
6
 
ارسالی‌ها
1,055
پسندها
13,000
امتیازها
40,673
مدال‌ها
7
  • #12
ای کرده خجل بتان چین را
بازار شکسته حور عین را

بنشانده پیاده ماه گردون
برخاسته فتنهٔ زمین را

مگذار مرا به ناز اگر چند
خوب آید ناز نازنین را

منمای همه جفا گه مهر
چیزی بگذار روز کین را

دلداران بیش از این ندارند
با درد قرین چو من قرین را

هم یاد کنند گه گه آخر
خدمتگاران اولین را

ای گم شده مه ز عکس رویت
در کوی تو لعبتان چین را

این از تو مرا بدیع ننمود
من روز همی شمردم این را

سیری نکند مرا ز جورت
چونان که ز جود مجد دین را
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Aliansari

sara.gh

کاربر فعال
سطح
6
 
ارسالی‌ها
1,055
پسندها
13,000
امتیازها
40,673
مدال‌ها
7
  • #13
ای کرده در جهان غم عشقت سمر مرا
وی کرده دست عشق تو زیر و زبر مرا

از پای تا به سر همه عشقت شدم چنانک
در زیر پای عشق تو گم گشت سر مرا

گر بی‌تو خواب و خورد نباشد مرا رواست
خود بی‌تو در چه خور بود خواب و خور مرا

عمری کمان صبر همی داشتم به زه
آخر به تیر غمزه فکندی سپر مرا

باری به عمرها خبری یابمی ز تو
چون نیست در هوای تو از خود خبر مرا

در خون من مشو که نیاری به دست باز
گر جویی از زمانه به خون جگر مرا
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Aliansari

sara.gh

کاربر فعال
سطح
6
 
ارسالی‌ها
1,055
پسندها
13,000
امتیازها
40,673
مدال‌ها
7
  • #14
تا بود در عشق آن دلبر گرفتاری مرا
کی بود ممکن که باشد خویشتن‌داری مرا

سود کی دارد به طراری نمودن زاهدی
چون ز من بربود آن دلبر به طراری مرا

ساقی عشق بتم در جام امید وصال
می گران دادست کارد آن سبکساری مرا

زان بتر کز عشق هستم م**س.ت با خصمان او
می‌بباید بردن او مستی به هشیاری مرا

زارم اندر کار او وز کار او هر ساعتی
کرد باید پیش خلق انکار و بیزاری مرا

این شگفتی بین و این مشکل که اندر عاشقی
برد باید علت لنگی و رهواری مرا
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Aliansari

sara.gh

کاربر فعال
سطح
6
 
ارسالی‌ها
1,055
پسندها
13,000
امتیازها
40,673
مدال‌ها
7
  • #15
گفتم که به پایان رسد این درد و عنا
دستی بزند به شادمانی دل ما

دل گفت کدام صبر ما را و چه کام
ور غم سختست شادکامی ز کجا
 

sara.gh

کاربر فعال
سطح
6
 
ارسالی‌ها
1,055
پسندها
13,000
امتیازها
40,673
مدال‌ها
7
  • #16
پیوسته حدیث من به گوشت بادا
قوتم ز لب شکر فروشت بادا

بی‌من چو ش*ر..اب ناب گیری در دست
شرمت بادا ولیک نوشت بادا
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

sara.gh

کاربر فعال
سطح
6
 
ارسالی‌ها
1,055
پسندها
13,000
امتیازها
40,673
مدال‌ها
7
  • #17
نه صبر به گوشه‌ای نشاند ما را
نه عقل به کام دل رساند ما را

چون یار ز پیش می‌براند ما را
کو مرگ که زین باز رهاند ما را
 

sara.gh

کاربر فعال
سطح
6
 
ارسالی‌ها
1,055
پسندها
13,000
امتیازها
40,673
مدال‌ها
7
  • #18
آورد زری عماد رازی بچه را
تا بنماید عمود رازی بچه را

رازی بچه هر شبی عمادالدین را
بردار کند چنان که غازی بچه را
 

sara.gh

کاربر فعال
سطح
6
 
ارسالی‌ها
1,055
پسندها
13,000
امتیازها
40,673
مدال‌ها
7
  • #19
ای هجر مگر نهایتی نیست ترا
وی وعدهٔ وصل غایتی نیست ترا

ای عشق مرا به صد هزاران زاری
کشتی و جز این کفایتی نیست ترا
 

sara.gh

کاربر فعال
سطح
6
 
ارسالی‌ها
1,055
پسندها
13,000
امتیازها
40,673
مدال‌ها
7
  • #20
این دل چو شب جوانی و راحت و تاب
از روی سپیده‌دم برافکند نقاب

بیدار شو این باقی شب را دریاب
ای بس که بجویی و نیابیش به خواب
 

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا