شعرکده جویباری از احساسات .

[¦[☆ Atrin ☆]¦›]

زیبایے ‌او بہ یڪ

غزل مے‌ماند



چشمش ‌همہ ‌جا

دست مرا میخواند

مڹ ‌هر چہ ‌ڪہ

مےنویسم اینجا با عشق



تقدیم بہ آڹ ‌ڪسے‌

ڪہ خودش مےداند..

 

[¦[☆ Atrin ☆]¦›]

‌‌احساسِ غربت مےڪنم…

وقتے ڪنارم نیستے…


بااشڪ خلوت مےڪنم…

وقتے ڪنارم نیستے…


تصویرزیباے تورا…

ڪنجِ دلم چسبانده‌ام…


اورازیارت مےڪنم…

وقتے ڪنارم نیستے…

 

[¦[☆ Atrin ☆]¦›]

این زمانه با دل عاشق چه بازی میکنند

نیستند لیلا ولیکن صحنه سازی میکنند

عشق هامان ‌کم کمک بوی ‌خ**یا*نت میدهد

عاشقان را دعوت عشق مجازی میکنند

لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.

 

[¦[☆ Atrin ☆]¦›]

به سراچه‌ی خیالم

غم و درد می‌نشانی



دلِ سر سپرده‌ام را

تو به بند می‌کشانی



منم آن شکسته‌ای که

به غمت اسیر گشتم



به اسیرِ دست بسته

ز چه زخم می‌رسانی؟

 

[¦[☆ Atrin ☆]¦›]

رفتیم و کس نگفت ز یاران که یار کو؟

آن رفته ی شکسته دل بی قرار کو؟

چون روزگار غم که رود رفته ایم و یار

حق بود اگر نگفت که آن روزگار کو؟

 

[¦[☆ Atrin ☆]¦›]

نـه مغـرورم نـه دلسنگــم
نه از تحقیر میترسم

پر از بغضم ولی از
"اشک بی تاثیر" میترسم!!

حریفی خسته ام
شطرنج بازےکه کم آورده

کـه از پیچیــده بازی هـای
این تقدیر میترسم!

 

[¦[☆ Atrin ☆]¦›]

گــنــاهم بــاور ایــن روزگــار بــود


فــریــبــی را ڪــه خــوردمــ


بــی گــنــاه بــود


ولــی جــرم مــن از دســت دلــم بــود


ڪــه هرجــا پــا گــذاشــتــم بــی وفــا بــود

 

[Saba.Ar]

دست ات را به من بده
دست های تو با من آشناست
ای دیر یافته با تو سخن می گویم
به سان ابر که با توفان
به سان علف که با صحرا
به سان باران که با دریا
به سان پرنده که با بهار
به سان درخت که با جنگل سخن می گوید
زیرا که من
ریشه های تورا دریافته ام
زیرا که صدای من
با صدای تو آشناست.

 

[Saba.Ar]

کار دیگری نداریم
من و خورشید
برای دوست داشتنت بیدار می‌شویم
هر صبح

 

[Saba.Ar]

دلم تنگ می‌شود
گاهی برای
یک «دوستت دارم» ساده
دو «فنجان قهوه» داغ
سه «روز تعطیلی» در زمستان
چهار «خنده» بلند
و
پنج «انگشت» دوست داشتنی