نویسندگان، مهندسان روح بشریت هستند.

شعرکده جویباری از احساسات .

  • نویسنده موضوع ¦[☆ Atrin ☆]¦›
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 761
  • بازدیدها 11,035
  • کاربران تگ شده هیچ

¦[☆ Atrin ☆]¦›

نویسنده افتخاری
سطح
24
 
ارسالی‌ها
11,709
پسندها
10,744
امتیازها
67,173
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #81
ظاهرم قصر است. اما از درون، ویرانه ام

من صدای خسته ی پروانه ای بی خانه ام

عاشق صیادم و عمدا به دام افتاده ام

آه … او پنداشت من دنبال آب و دانه ام

باد، میزد شانه مویش را !!!… تلافی میکنم

گیسوان او،فقط مال من است و شانه ام

باد در مویش روان و من روانی میشوم…

با همین عاشق کشی ها میکند دیوانه ام

عاشقم… دیوانگی های مرا جدی بگیر

آنقدر دیوانه،حتی با خودم بیگانه ام …
 
امضا : ¦[☆ Atrin ☆]¦›

¦[☆ Atrin ☆]¦›

نویسنده افتخاری
سطح
24
 
ارسالی‌ها
11,709
پسندها
10,744
امتیازها
67,173
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #82
نقش تو در خیال من هست و جدا نمیشود

دل که اسیر شد دگر ساده رها. نمیشود

باز تویی که آمدی واژه به شعر من دهی

دِین غزل سرایی ام بر تو ادا نمیشود

در دل من چه آتشی عشق رخت بپا نمود

سوز و گداز عاشقان هیچ دوا نمیشود

حبس ابد سزای من چون که رها نمیشوم

سحر سیاه چشم تو وای که وا نمیشود

کاش رسیم ما به هم فاصله گم شود دمی

غرق دعا و حاجتم حیف روا نمیشود …
 
امضا : ¦[☆ Atrin ☆]¦›

¦[☆ Atrin ☆]¦›

نویسنده افتخاری
سطح
24
 
ارسالی‌ها
11,709
پسندها
10,744
امتیازها
67,173
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #83
در حسرت آغوش ” تو ” هستم بغلم کن

از عطر بر و روی ” تـو” مستم بغلم کن

گیرم که دلم لایق این بزم نبوده

بیخود که دلم را نشکستم بغلـم کن

کی گفته قراره که دور از ” تـو ” بمونم

مـن با احدی عهد نبستم بغلم کن

آرومتر از خواب کنار” تو”نشستم

هم سایه و هم سایه پرستم بغلم کن

بغلـم کن …. بغلـم کن … بغلـم کن

با سنگ زدی تـا بپرم از سر کویت

من بال نداشتم، نپریدم …بغلـم کن

عمری پراز حسرت دیدار “تو”بودم

حـالا که سر آغاز ” تـو” هستم بغلم کن
 
امضا : ¦[☆ Atrin ☆]¦›

¦[☆ Atrin ☆]¦›

نویسنده افتخاری
سطح
24
 
ارسالی‌ها
11,709
پسندها
10,744
امتیازها
67,173
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #84
ویران کن و بگذار که ویرانه بماند

از قصه‌ی تو غصه‌ی جانانه بماند!

از روی سرم رد شو و نگذار پس از تو

جز خاطره‌ی موی تو بر شانه بماند!

از پشت همین پنجره‌ی بسته گذر کن

تا عطر قدم های تو در خانه بماند!

حیرانی محض است نصیب همه مرغان

تا گوشه‌ی لب‌های تو این دانه بماند!

آنسوی زمین خنده به لب‌های تو آمد

باعث شده این‌سو گل و گلخانه بماند

با یاد تو عشق است که این شاعر مجنون

دیوانه‌ی دیوانه‌ی دیوانه بماند
 
امضا : ¦[☆ Atrin ☆]¦›

¦[☆ Atrin ☆]¦›

نویسنده افتخاری
سطح
24
 
ارسالی‌ها
11,709
پسندها
10,744
امتیازها
67,173
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #85
بی خبر از هم خوابیدن چه سود ؟

بر مزار مردگان خویش نالیدن چه سود ؟

زنده را تا زنده است باید به فریادش رسید ،

ورنه بر مزارش آب پاشیدن چه سود ؟

گر نرفتی خانه اش تا زنده بود ،

خانه صاحب عزا خوابیدن چه سود ؟

گر نپرسی حال من تا زنده ام ،

گریه و زاری و نالیدن چه سود ؟

زنده را در زندگی قدرش بدان ،

ورنه مشکی از برای مرده پوشیدن چه سود ؟

گر نکردی یاد من تا زنده ام

سنگ مرمر روی قبرم وانهادن ها چه سود ..!
 
امضا : ¦[☆ Atrin ☆]¦›

¦[☆ Atrin ☆]¦›

نویسنده افتخاری
سطح
24
 
ارسالی‌ها
11,709
پسندها
10,744
امتیازها
67,173
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #86
عاشقت هستم تا در بدنم جان دارم

و کنار تو مگر نقطه ی پایان دارم ؟

تا که عطر نفست مزرعه را پر کرده

چه نیازی به گل قمصر کاشان دارم ؟

مثل یک رود که خسته است از آرامش خود

سمت دریای پریشان تو جریان دارم

موج موهات مرا بی خود از خود کرده

از سر توست اگر من سر طغیان دارم

تا که لرزید دلم، اشک شدم یک دفعه

من به باران پس از زلزله ایمان دارم
 
امضا : ¦[☆ Atrin ☆]¦›

¦[☆ Atrin ☆]¦›

نویسنده افتخاری
سطح
24
 
ارسالی‌ها
11,709
پسندها
10,744
امتیازها
67,173
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #87
من انتظار دارم او وفا کند، نمی کند!

به جز من هر که هست را، رها کند، نمی کند!

کسی شبیه من نشد اسیر خنده های او

ز جمع باید او مرا، جدا کند، نمی کند!

چقدر آرزو کنم، به زیر سقف خانه ام

مرا به نام کوچکم، صدا کند، نمی کند!

برای جلب خاطرش چه مکرها نکرده ام

مگر کمی به حالم اعتنا کند ، نمی کند!

و خفته روح ساده ام شبیه قصه ها که او

به بوسه خواب مرگ را دوا کند، نمی کند !

چه خسته درد میکشم در این حصار و باید او

برای رفع خستگی، دعا کند، نمی کند!

خدا کند فقط کمی دلش هوای من کند

خدا کند خدا کند خداکند، …..!
 
امضا : ¦[☆ Atrin ☆]¦›

¦[☆ Atrin ☆]¦›

نویسنده افتخاری
سطح
24
 
ارسالی‌ها
11,709
پسندها
10,744
امتیازها
67,173
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #88
دگر از درد تنهایی، به جانم یار می‌باید
دگر تلخ است کامم، شربت دیدار می‌باید

ز جام عشق او مستم، دگر پندم مده ناصح
نصیحت گوش کردن را دل هشیار می‌باید

مرا امید بهبودی نماندست، ای خوش آن روزی
که می‌گفتم: علاج این دل بیمار می‌باید

بهائی بارها ورزید عشق، اما جنونش را
نمی‌بایست زنجیری، ولی این بار می‌باید
 
امضا : ¦[☆ Atrin ☆]¦›

¦[☆ Atrin ☆]¦›

نویسنده افتخاری
سطح
24
 
ارسالی‌ها
11,709
پسندها
10,744
امتیازها
67,173
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #89
آن مرد پر از شور و غزل ، بعد تو جان داد
این آدم کوکی ، جسدی پشت نقاب است

یا مشکل ارســال پیام ، از دل مــا بود
یا منبــع گیــرنده ی قلـب تو خراب است

زایـیــده ی دردیـم و به بار آمـده ی عشق
در مکتب ما ، عشق فقط ، حرف حساب است

یک جمله بگو دلبرکم ! … حرف دلت چیست ؟
عاشق شده این شاعر و … دنبال جواب است
 
امضا : ¦[☆ Atrin ☆]¦›

¦[☆ Atrin ☆]¦›

نویسنده افتخاری
سطح
24
 
ارسالی‌ها
11,709
پسندها
10,744
امتیازها
67,173
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #90
امتحان کردم ببینم سنگ می فهمد تورا
از تو گفتم با دلم ، کوتاه آمد؛ گریه کرد
.
گفتم مگر به گریه دلش مهربان کنم
چون سخت بود، در دلِ سنگش اثر نکرد!
 
امضا : ¦[☆ Atrin ☆]¦›
عقب
بالا