رفتم نون بگیرم , دست خالی برگشتم خونه . بابام گفت پس نون کو؟ گفتم الکی مثلن نونوایی بسته بود!
یهو دیدم بابام با لگد چنان ضربه ای کوفت تو پوزم که آب دهنمو معلق تو هوا دیدم
وقتی بهوش اومدم دیدم بابام با لبخند ملیحی گفت: الکی مثلن من بوروسلی ام
خدایش این شکرآباد، دقیق وضعیت ما ایرانی هارو نشون میده ها!!! هی الکی الکی راه انداختیم تو تمام حرفامون!
یه چیزی خدا نکنه مد بشه تو ایران ....... دیگه تا خزش نکنن ول کن نیستن که!!
.
.
.
الکی مثلا من منتقد اس ام اسام ^_^ خب چیه منم ایرانیم دیگه! ^_^
این ترم یکی از استادای خانم دانشگاه نمره بهم خیلی کم داده بود منم یهو تو حیاط دیدمش از اینجایی که این استاد نامرئیه و هیچکس نمیتونه بفهمه کی میاد کی میره برای اینکه فرصتو از دست ندم سریع پریدم جلو
میخواستم بگم استاد دستم به دامنت
اشتباهی گفتم استاد دستم تو دامنت!!!
کلاس سوم بودم یه دوستی داشتم که نسبت به همه چیز نگاه متفاوتی داشت. یه روز معلم امتحان گرفت (یا دینی بود یا تاریخ یادم نمیاد) یه سوال داشت که میگفت: ضامن اهو کیست؟
بعد این دوست اسکل ما جوابی نوشت که در تاریخ جاودانه شد. نوشت:
قسمتی از بدن اهو است که اگر ان را بکشیم، اهو منفجر میشود